بندی که خواندید قسمتی از پیشگفتار کتاب «فقط روزهایی که مینویسم» است. این کتاب یکی از مجموعه کتابهای جُستار روایی نشر اطراف است. جستار روایی چنان که در این بند گفته شد شیوهای جدید از نوشتن یک متن منسجم درباره یک موضوع است. جستار معادل واژه لاتینessay است که در برابر article یا همان مقاله قرار میگیرد. جستارنویس همه چیز را جدی نمیگیرد. به نظر او میتوان به هر موضوعی هر چقدر هم که حساس و ملتهب باشد به شیوه دیگر نگاه کرد. جستار سودای روایت دارد. میخواهد ماجرا یا ماجراهایی را تعریف کند. فعل غایب که از رفقای قدیمی مقالهنویسهاست از ابتدا از عمارت جستارنویسان رانده شده است. فعلهای جستار عمدتاً اول شخص هستند. جستارنویس هرگز نمینویسد میگویند، گفتهاند، گفته شده است او همیشه مینویسد میگویم، معتقدم، اینگونه به نظرم میرسد. این سبک نوشتن تنها شیوهای برای جذابتر و خواندنیتر شدن نوشتهها نیست.
وقتی از افعال اول شخص استفاده میکنید فاصله بین خود و مخاطب را کوتاه میکنید. وقتی به جای استفاده از افعال مجهول از فعل معلوم اول شخص استفاده میکنیم در واقع مسوولیت جملههایمان را به عهده میگیریم. در چنین متنهایی کمتر میشود مخاطب را به آدرسهای نرفته و کتابهای نخوانده ارجاع داد.
«فقط روزهایی که مینویسم» پنج جستار روایی درباره نوشتن و خواندن از «آرتور کریستال» است چنان که گفتم در کتاب «فقط روزهایی که مینویسم» پنج جستار از او
در حال و هوای نوشتن و خواندن منتشر شده است. عنوان این پنج جستار به ترتیب :«سخنگوی تنبلها؛چرا موفقنبودن آسان نیست؟»، «لذتهای گناهآلود؛ آیا دعوای داستان ادبی و داستان ژانر رو به پایان است؟»، «وقتی نویسنده حرف میزند؛ چرا بهتر است خالق متون محبوبمان را نبینیم؟»، «زندگی و نویسندگی؛ چرا زندگی و حرفه نویسنده از هم جدا نیستند؟» و «دیگر کتاب نمیخوانم؛ آیا خواننده واقعی آخر داستان معلوم میشود؟» است.
اگر اهل کتاب خواندن باشید و عنوانهای زیادی را خوانده باشید خیلی زود تشخصی میدهید که عنوان این جستارها خیلی متفاوت هستند. این تفاوت در سراسر متن ادامه پیدا میکند. آرتور کریستالْ جستارنویس، ویراستار و فیلمنامهنویس آمریکایی است. او برای بسیاری از سایتها و نشریات معروف ازجمله، نیویورکر، هارپرز و نیویورک تایمز، نقد و معرفی کتاب نوشته و به همین دلیل، کتابْ زیاد خوانده است. بسیار زیاد. او همچین کتابهایی با مضمون نقد ادبی چاپ کرده است. کریستال جایزه بهترین جستارنویس سال 2010 آمریکا را برده است.
کریستال در همه جستارهایش تلاش میکند به یک سؤال ساده جواب دهد. سؤالهایی از جنس پرسشهای بنیادین فلسفی که احتمالاً ما هم گاهی به آنها فکر کردهایم.
لحن لغزان و گاهی شوخ گاهی جدی جستارها شما را وادار میکند لحن انتقادی و گزندهاش را تحمل کنید. او تلاش میکند موضوعاتی از زندگی روزمره که معمولاً ساده از کنار آنها عبور میکنیم، پیش بکشد و تا جایی که جان دارد با کلماتش به آن نیشتر بزند. او کلماتش را با وسواس انتخاب میکند اما آنچنان صمیمی کنارهم قرار میدهد که گمان میکنی در حال خواندن متن پیاده شده یک گفتوگوی دوستانه هستی. جستارهای کریستال تقریباً با همه چیز سر ناسازگاری دارد. نازساگاری آدمی که خواندن زمزمههای درونیاش خیلی زود به او نزدیک میشویم. در بخشی از جستار اول این کتاب؛ «سخنگوی تنبلها؛چرا موفقنبودن آسان نیست؟» میخوانیم: «این سؤال آزاردهنده دوران کودکی- وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره بشوی؟- مرا همیشه در بهت و حیرت فرو میبرد. نه اینکه جاهطلب نبودم. اتفاقاً برای خودم کلی آرزو و برنامه داشتم: میخواستم رمانهای کتوکلفت بنویسم و پول پارو کنم. ولی جاهطلبی بدون انرژی به چه درد میخورد؟ چیزی غیر از خیالبافی است؟ رماننوشتن انگیزه و تعهد «ترولوپ»وار میخواهد که من مردش نبودم.»
جستارهای کریستال پر است از ارجاع به آدمها، مکانها و کتابهای مختلف. برای لذت حداکثری از جستارهای باید به چیزهایی که به آن ارجاع میدهد آشنا باشید. نشر اطراف برای آسانی کار در قسمت پینوشتها بسیاری از این ارجاعات احتمالاً نامأنوس برای مخاطب ایرانی را توضیح داده است اما این توضیحات معمولاً کافی نیستند. مثلاً «آنتونی ترولوپ» که در بند بالا نامش آمده بود، اینطور معرفی شده است: نویسندهای پرکار که رمانهای پرحجمی نوشت اما عمدتاً در فقر زندگی کرد. مخاطب اگر ترولوپ و جایگاهش را در میان نویسندگان نشناسد احتمالاً با این جمله متوجه کنایه مدنظر کریستال نخواهد شد. استفن کینگ، رماننویس و فیلمنامهنویس مشهور بریتانیایی، ترولوپ را اینگونه معرفی میکند: «شغل روزانه ترولوپ کارمندی در شرکت پست بریتانیا بود. (او در واقع مخترع صندوق پست است!) او هر روز صبح دو ساعت و نیم برای نوشتن وقت میگذاشت. این برنامه نفوذناپذیر و استوار بود. اگر در پایان دو ساعت و نیم در پایان یک جمله بود، آن جمله را نیمهتمام رها میکرد تا صبح فردا. اگر احیاناً به پایان نگارش یکی از آن رمانهای سنگینوزن ششصد صفحهای معروفش میرسید و هنوز یک ربع از زمانش باقی مانده بود، واژه «پایان» را مینوشت؛ دستنویس مربوط به آن کتاب را کنار میگذاشت و مشغول کار بر روی کتاب بعدیاش میشد.» تازه بعد از خواندن توصیف کینگ از ترولوپ است که میتوانیم منظور کریستال از اراده ترولوپوار را متوجه شویم.
گذشته از این نقطهضعف چشمپوشیدنی که البته شاید واقعاً کاری بیشتر از آوردن چند توضیح در پینوشت از دست ناشر برنیاید، مجموعه جستارهای روایی نشر اطراف مخصوصاً کتاب کریستال بسیار خواندنی و ارزشمند است. کتابهایی که به جای عبوسی مهربانی میکنند و به جای طفره رفتن، گفتوگو میکنند.