1- بررسی موانع خصوصی سازی شرکت مخابرات.
2- بررسی موانع خصوصی سازی در سازمان استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران.
3- بررسی موانع خصوصی سازی در بانک صادرات و مقایسه آن با بانک ملت.
4- موانع خصوصی سازی دانشگاههای دولتی شهر تهران و ارائه سیاستهای مناسب برای رفع آنها.
5- ارائه الگوی نحوه ترغیب و هدایت کارآفرینان کشور به مشارکت بالاتر در برنامه خصوصی سازی.
6- ارزیابی شاخصهای اثربخشی کیفی تبلیغات بانکی و ارائه
راه کارهای مناسب برای افزایش آن.
7- اولویت بندی موانع خصوصی سازی در ایران.
8- بررسی آثار و تبعات خصوصی سازی آموزش عالی و ارائه راه کارهای مناسب.
9- بررسی مشکلات واگذاری دانشگاهها به بخش خصوصی و تدوین راه کارهای اجرایی رفع آنها.
10- ...
البته شاید وقتی اشاره کنم که اینها بخشی از تتبعات علمی وزیر «رفاه» دولت یازدهم و دوازدهم است، تعجب نکنید. چون اساساً وظیفه تأسیس دولتها و وزارتهای رفاه درغرب از زمان بیسمارک (دهه 1930 تا کنون) تأمین حداقل معاش زندگی اجتماعی طبقات پایین برای جلوگیری از غلتیدن این طبقات به دامن کمونیسم و حفظ سیطره لیبرال سرمایه داری بوده است؛ اما مساله وزیر رفاه دولت یازدهم و دوازدهم فقط این نیست که دولت متهم به نئولیبرالیسم رانتی، وزیری که آگاهی خوبی از راهبرد کلی دولت دارد و «با چراغ» آمده را بر سرکار آورده است. همچنین مساله این نیست که داعیه انقلاب اسلامی، عدالتی بوده که در آن طبقات فرودست فقط به قدر زنده ماندن برای چرخاندن چرخهای سرمایه داری مورد حمایت قرار گیرند و هر کس به حق واقعی خود نزدیک شود. مساله همچنین این نیست که احتمالاً رأی دهندگان به وزیر در مجلس شورا درکی بیسمارکی از «رفاه» نداشتهاند و «علی ربیعی» را از آن رو عهده دار وزارت «رفاه» کردهاند که وزارت رفاه را اساساً
عهده دار حمایت از محرومان و مستضعفان و آسیب دیدگان اجتماعی در مقابل تهاجم توسعه سرمایه سالارانه میدانند. حتی مساله این نیست که طرحهای اجرای شده در وزارت رفاه آقای ربیعی از قبیل تلاش برای اصلاح قانون کار به ضرر کارگران و به نفع کارفرمایان که در نهایت به طرح استثماری «کارورزی» ختم شد یا تلاش وزیر برای خصوصی سازی مدارس در پوشش توسعه تعاونی معلمان و کذا، نسبت وثیقی با ایدههای «علمی» آقای وزیر دارد. مساله به نظر من فراتر از اینهاست.
مساله این است که با این همه نشانههای آشکار و روشن اما امثال آقای وزیر به مدد رسانههای اجتماعی جدید توانستهاند چهرهای نایس و مهربان و حامی فقرا و کارگران و نگران کودکان کار و کودکان بهزیستی و ... از خودشان به نمایش گذارند و از مجموع گفت وگوها و حمایتهای رسانهای و پارلمانی که از این گونه چهرههای به نمایش گذاشته شده (از وزیر و وکیل و نماینده شورا و کارآفرین و سلبریتی و...) حاصل آمده میتوان دریافت که رسانههای اجتماعی جدید که نسبت وثیقی با جهان نولیبرال کنونی ما دارند برخلاف تصوری که از آنها در جهت «عدالت رسانهای» القا میشود، میتوانند مانند جهان نولیبرالی شان «معجزه» کنند.
یادداشت مهدیار کریمی