[دوم]. نیروهای انقلابی را از راههای شیطانی گوناگونی میتوان حذف و طرد کرد و از آن جمله «ترور شخصیت» است. نیروی انقلابی از این جهت برای دشمن خطرناک است که بر افکار عمومی «اثر» مینهد و آنها را در راستای دفاع از انقلاب، بسیج و یکصدا میکند. پس چنانچه بتوان قابلیت این «اثرگذاری» را از وی ستاند و او را «خنثی» و «ناکارآمد» کرد، هدف تحقق یافته است. ترور شخصیت، یکی از گونههای جنگ روانی است که چنین نتیجهای را به دنبال دارد؛ به طوریکه در این روند، اگرچه به وجود فیزیکی نیروی فرهنگی تعرض نمیشود و به اصطلاح، دست به ترور فیزیکی و خشن زده نمیشود، اما با تبلیغات منفی، «آبرو» و «اعتبار» او مخدوش میشود و مردم نسبت به وی، «بیاعتماد» و «متزلزل» میشوند. به این ترتیب، اگرچه او هست، ولی قادر به «اثرگذاری» نیست و «منزوی» و «مهجور»، بلکه «منفور» و «مردود» میشود.
[سوم]. فرایند ترور شخصیت، کار دشواری نیست؛ به سادگی میتوان شبهاتی را درباره یک چهره فرهنگی مطرح کرد و به انتشار آن پرداخت و سپس شاهد از دست رفتن و متلاشی شدن «حیثیت» و «اعتبار» او بود. هنگامی که شبههای مطرح میشود، ساختار باورهای ذهنی انسان در برابر موضوع شبهه، به سادگی میشکند و تغییر میکند؛ زیرا اشکال و ایراد، سؤال ایجاد میکند و پاسخ نیز همیشه در دسترس نیست و حتی اگر هم در دسترس باشد، گاه برای این که اعتماد از دست رفته را باز گرداند، کفایت نمیکند، اما شبهه و اشکال، حتی اگر مبتنی بر دلیل و سند نیز نباشد، میتواند ضربه بزند و آسیب برساند. در واقع، «تخریبگری» آسان است و «بازسازی»، دشوار؛ چنانکه در مَثَل آمده است که «آب رفته را نمیتوان به جوی باز گرداند». آری، وقتی «حیثیت» و «شرافت» انسان به واسطه «شایعات» و «دروغپراکنیها»، مخدوش و منهدم میشود و افکار عمومی با این اکاذیب «انس» میگیرند و آنها را زبان به زبان «منتقل» میکنند، چگونه میتوان از خود دفاع کرد و گفت تمام آنچه گفته میشود، «فریب» و «خدعه»ای بیش نیست و من، چنین نگفتهام یا چنان نکردهام. گویا «کذب»، دلیل نمیخواهد، اما «حقیقت»، حتی با دلیل هم پذیرفته نمیشود. معرکه عجیبی است که در آن، دفاع از خود به «ناممکنترین کار» تبدیل میشود؛ تو گویی همه چیز بر ضد انسانی که متهم شده، حکم میکند و از هیچ «سند» و «مدرک» و «دلیل» و «شاهد»ی نیز کاری ساخته نیست. برخی از افترائات و اتهامات، چنین خصوصیتی دارند؛ «درد علاجناپذیر» و «آتش خاموش نشدنی» هستند، آمدهاند که هستی انسان را بسوزانند و شرافتش را به باد فنا دهند.
[چهارم]. قاری محترم قرآن کشورمان، اینک با چنین معضلی دست به گریبان شده است. تکلیف «صدای آمریکا» که مشخص است، چون ایالات متحده آمریکا، هیچگاه از درِ «دوستی» و «دلسوزی» وارد نشده و کمترین گامی به نفع ملت ما برنداشته و هر چه که در توان داشته، «خیانت» و «خباثت» به خرج داده است، اما در این میان، نباید از اتاقهای فرمانی که در لایههای زیرین و پنهانیِ «شبکههای اجتماعی» فعالیت میکنند، غافل شد. قدم نخست این است که شایعهای ساخته و پرداخته شود و آنگاه در پارهای از شبکههای اجتماعی، منتشر شود. در این صورت، بقیه مسیر خود به خود پیموده میشود و نیاز چندانی به هدایت و دستکاری ندارد؛ شایعه چون «سیل ویرانگر» و «توفان مخرّب» به جریان میافتد و با شتاب، فراگیر میشود و چون شبکههای اجتماعی، بسیار وسیع هستند، مهار و کنترل نیز دشوار است. بدانیم و تأمّل کنیم که این تاکتیک شیطانی، با این قاری محترم شروع نشده و با او نیز پایان نخواهد یافت؛ بلکه قربانیهای دیگری را نیز گرفتار خواهد کرد. برای تمام «سعید طوسی»هایی که جزء نیروهای فرهنگی انقلاب شمرده میشوند، «پروندهسازی» خواهد شد تا مردم را نسبت به آنها «بدبین» و فعالیت فرهنگیشان را «خنثی» سازند. آنچه رخ داده، یک «نزاع شخصی» نیست، «تکهای از یک پازل بزرگ» است. پس فریب شنیدهها و گفتههایی را که بیپروا منتشر میشوند را نخوریم و «پازل دشمن» تکمیل نکنیم.
یادداشت
مهدی جمشیدی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی