نمایشنامه «تنداده»، میان دو انتخاب ناگزیر و توقفی هولناک، در غروبی دلتنگ و دلگیر اتفاق میافتد. منصور صلواتی عصیان جان درام خود را در چهارراهی بسته به چراغقرمزی ابدی و حفره پسمانده سورچران شکمهای سیر بنا میکند و جماعتی را به پشت دروازهای مزین به ابزاری نوین و مدرن فرامیخواند. این آدمیان، در ابدیتی بیپایان، برای عبوری سخت، مجادلهای به عبث میآغازند.
کارگردان مولف ما، جهان تیره و تلخ آدمیان «تنداده» به دیوارهای نامریی برلین جدید را در اقشار گوناگون به صحنه میآورد و برگهای خود را یکبهیک رو میکند. او از ابدیتی اپیکوریوار و خیامگونه، رونمایی نو و جدیدی میکند تا یورشی باشد به فرهنگ «عادیسازی» جهان بیعدالتیهای مزمن تاریخی و حقارتهای بیپایان بشر مدرن و معاصر. «تنداده» فراتر از جهان ابزوردیته و پوچی مزمن جهان و هستی معاصر است. درد بیمعنایی جهان هستی با موانع تکمیلی، روزبهروز عرصه را بر ساکنان پوچیزده معاصر، تنگ و تنگتر و تلختر میکند. در این دامگاه تلخ و تیره نهیلیسمزده، هرکس به فکر خویش است و از پاگذاری بر شانههای دیگر ملل ابایی ندارد.
تعطیلی اخلاق، سیاست بشر امروزی
تعطیلی اخلاق، پلتفرم و سیاست بشر امروزی است. این است فرهنگ مسلط صاحب علم و دانش و زور و قدرت. پس قدرت ما مشروعیت ماست. سیاست ما، منافع ماست که تعریف میشود. بیرون از این دایره یا باید «تنداده» بود پشت چراغ قرمز یا دیوانه و آنارشیست، راه وسطی وجود ندارد اما جهان تلخ و تیره و «تنداده» منصور صلواتی، یکسره تسلیم این دیوار جدید قرمز نمیشود. او با نگاه آوانگاردگونه و بازیگیری زیبا و هنرمندانه از شخصیتهایی که در اختیار دارد، بهسوی چراغ خطرهای ساخته مصنوع دست تکنولوژی و بشر یورش برده و با افشای چهره نکبتزده انسان معاصر، راه آینده را برای نسلی رهاشده از پوچی مزمن هموار میکند.
این درک زیباشناسانه هنری برای تماشاگران میسر نشد، مگر به نگاه و تلاش و بازی هنرمندانه یاران منصور صلواتی و زحمات چهار، پنجماهه او. کاش این نمایشنامه در پاریس، برلین، مسکو، واشنگتن، پکن و... هم اجرایی داشت با همین زبان زیبای پارسی که منصور صلواتی مفهوم درام را ارتقا بخشیده است.