محمدناصر حقخواه| اگر آثار نمایشی را از این جنبه بسنجیم که چقدر بین ادعای اثر و چیزی که عرضه میشود، فاصله است، قطعا سریال «جیران» یکی از کمترین نمرهها را میگیرد. جیران ادعای تاریخیبودن دارد. حسن فتحی سالهاست نشان داده است که هم میتواند و هم علاقهمند است که دورههای خاصی از تاریخ ایران را آنگونه به تصویر بکشد که مخاطب معاصرش بپسندد و مایل به دنبالکردن آن باشد. از «مدار صفر درجه» که قبل و بعد از جنگ جهانی دوم را در پاریس و ایران روایت کرد تا «شب دهم» که درباره دوره استبداد رضاخانی بود. او زندگی ملاصدرا را در عهد صفوی به تصویر کشید و در «پهلوانان» هم همان دوره را از نمای دیگر و در داستانی جنایی دنبال کرد. هرچند فتحی وقتی به دوره معاصر آمد و «میوه ممنوعه» و «در مسیر زایندهرود» را ساخت هم خوب ظاهر شد. اوج کار فتحی و گروهش اما در ساخت «شهرزاد» در شبکه نمایش خانگی بود؛ موفقیتی عجیبوغریب که همه را منتظر ساخت «جیران» کرده بود. «جیران» پس از همه این انتظارها و در روزهایی که دوسه هفته جنجال پخششدن یا نشدنش نقل محافل رسانهای بود، بالاخره به فیلیمو رسید. اگر اشکالات متعدد فیلمنامه در روایت را نادیده بگیریم، اگر بحث قدرت بازیگران وتناسب آنان با نقشی که بازی میکنند را فراموش کنیم، اگر اشکالات فنی سریال و مشکلات گاهوبیگاه کارگردانی در ایجاد تداوم و فضاسازی درست برایمان مهم نباشد، ادعای اصلی سریال هم زیر سؤال است. سریالی که ادعای تاریخیبودن دارد، باید آماده باشد که زیر تیزبینترین نگاههای آدمهای تاریخدان برود و نشدنی است که با ضعفهای متعدد روانه خانههای مردم شود. اما «جیران» از همان قسمتهای اول با سوتیهای نسبتا گلدرشت شروع شد.