دنبالکردن موسیقی، فیلم، هنر تجسمی و ادبیات متفاوت، ساختارشکن و آنچه بهاصطلاح «هنری» نامیده میشود، بهمرور نهتنها فراموش شده، بلکه دنبالکنندگان آن به تظاهر و ادای هنریبودن متهم میشوند. درست است که نمیشود و نباید همه مردم، هنر را از وجه غیرسرگرمی دنبال کنند و قطعا سینمای عامهپسند و موسیقی پاپ همهفهم از دنبالنکردن هیچ شکل هنری بهتر است.
اما احتمالا تجربه روزمره خیلی از ما این بوده که در مواجهه با نوعی از هنر آوانگارد یا موسیقی جدی کلاسیک یا فیلمهای غیرقصهگو، بعضی آنها را بهشدت رد میکنند.
عدهای هم پا را از این فراتر میگذارند و بدون توجه به این موضوع که دارند نتیجه یک عمر زندگی هنری و فلسفهورزی ذهن یک آرتیست را میبینند یا میشنوند، آن را ادا و ژست هنری و مخاطبان این شکل هنر را اهل ادا در آوردن میخوانند. اما اگر بخواهیم بدون توجه به سابقه ادا در آوردن عدهای و «کلاس»گذاشتنشان با هنر معاصر یا کممایهبودن بعضی هنرمندان شبهآوانگارد، به اصل ماجرای هنر جدید توجه کنیم، متوجه میشویم که این میل عمومی به تمسخر باعث شده است که آدمها کمتر و کمتر بهدنبال پیداکردن راههای جدید تماشا و رودرروشدن با هنر مدرن باشند و باعث خالیشدن موزههای هنر معاصر و گالریهای هنرهای تجسمی و کمفروختن فیلمهای تجربی و تئاترهای تازه شوند.
فرار از فرهیختگی دیگر از یک شوخی به عادت دستهجمعی عدهای تبدیل شده است که بهتبع آن نهتنها هنر کممایه را دنبال میکنند، بلکه به آن افتخار و دنبالکنندگان اشکال جدید هنری را مسخره میکنند.
بد نیست از این به بعد در رویارویی با هنر جدید یا چیزی که دستور زبان آن را بلد نیستیم، با صبر بهدنبال یادگیری شکل مواجهه با آن باشیم و کلیشههای ذهنیمان را بشکنیم. از آن مهمتر، کسانی به سلیقه هنریمان برنخورد و حداقل به پیگیری هنر کمارزش افتخار نکنیم و از تمسخر دیگران دست بکشیم!