نومیدی، تاریکی، فریاد و چند روایت دیگر
فاطمه زمیار: نمایشنامه «بیچرا زندگان» نوشته لیلی عاج است که سابق بر این نیز آثار قابلتوجهی در حوزه اجتماعی خلق کرده است. اینبار اثر نمایشی او به کارگردانی الهام شعبانی و تهیهکنندگی حمیدرضا علینژاد از دوم خرداد در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است. الهام شعبانی، کارگردان این نمایش، پیش از این در جشنوارههای تئاتری مختلف ازجمله جشنواره بینالمللی تئاتر فجر بهعنوان برگزیده معرفی شده و در آثار مختلفی ازجمله «عاشقانه»، «ریکاوری»، «ملکاوان»، «ملکه گدایان»، «الیور تویست» و «خواب زمستانی» فعالیت داشته است.
سرزنشگر درون در برابر حمایتگر درون
نمایش «بیچرا زندگان» درباره زن جوان روزنامهنگاری است که سالها در حوزه حوادث جراید مشغول به کار بوده است. او که همواره تصور میکرده در تمام مدت فعالیت خود بازتابدهنده صدای مردم جامعه است، اکنون با گذر زمان دچار بیماری آفازی (صداآزاری) شده و مدام صداهای آدمهایی را که سعی داشته به آنها کمک کند، میشنود؛ شخصیتهایی که روزی سوژه و تیتر یک گزارشهای او بودند، هماکنون بهسمت او بازگشتهاند. آنها با او به مشاجره میپردازند و او را مقصر شوربختی خود میدانند. در این مشاجره با فرد به فرد آنها این دوگانگی مطرح است که انسانها ضمن سرزنش دائمی خود در طول زندگی همواره بهدنبال مقصر نیز میگردند. گویا قرار است با یافتن مقصر باری از دوش آدمی در این جهان صعب و پیچیده کم شود.
چند روایت آشنا
نمایش «بیچرا زندگان» از گزارههای فلسفه، روانشناسی و خبرنگاری تشکیل شده و رویکرد نمایش بهسمت مسائل اجتماعی، واکنشهای جامعه و روانشناختی فردی است. نمایش تلاش کرده تا از رخدادهایى سخن بگوید که وجود خارجى دارند. یکی از شخصیتهای حاضر در نمایش مردی است که استاد فلسفه در دانشگاه است اما بهدلیل صدای نازک او را اخراج کردهاند. این شخصیت شباهت زیادی به دکتر قاسم اکسیریفرد، استاد سابق دانشگاه خواجهنصیرطوسی دارد که سالها پیش بهدلیل صدای زنانه از دانشگاه اخراج شد و چندین بار مقابل این دانشگاه دست به تحصن زد. شخصیت مرد دیگری نیز در داستان وجود دارد که بیشباهت به اخباری که چندی پیش در رسانهها شنیده شد، نیست؛ مردی که با بلوک سیمانی ماشینهای در خیابان را هدف میگیرد. روایت دیگر داستان دزدیده شدن داروهای بیماران سرطانی در بیمارستان ازسوی پرسنل بیمارستان است. داستان خودکشی دانشآموز بیبضاعت بهدلیل نداشتن حداقل امکانات تکنولوژی یکی دیگر از داستانهاست. شاید تمام شخصیتهای حاضر در نمایش که با خانم روزنامهنگار درحال تعامل یا مشاجره هستند در ذهن مخاطب آشنا باشند؛ گویا همه آنها را در اخبار حوادث رسانهها دیده است و میشناسد.
کمین بگیر جهانت را
صحنه نمایش بهخوبی طراحی شده و بهدرستی فضای تنهایی دردآور خانم روزنامهنگار را در بیمارستان روانی تداعی میکند؛ فضایی که از پایه تاریک و متزلزل است و بهخوبی میتواند مخاطب را تحتتاثیر قرار دهد اما میتوان بزرگترین نقطه قوت این نمایش را شخصیتپردازی آن در یک روایت منسجم و یکدست دانست که در یک خط منطقی و منسجم محتوایی پیش میرود. شخصیتهایی که زیادهگو نیستند؛ در زمان مناسب خود حاضر میشوند و در زمان مناسب صحنه را ترک میکنند. انسانهایی آسیبپذیر در کاراکترهایی باورپذیر، در یک جهان تاریک با نومیدی مطلق که با تکنیکهای درست به نمایش درآمدهاند. مخاطب رنج و تاریکی جهان شخصیتها را باور میکند و میتواند با شخصیتهای نمایشنامه همراه شود. مخاطب میتواند همراه آنها اشک بریزد و درد بکشد. «بیچرا زندگان» را میتوان یک اثر قابلقبول برای غرق کردن مخاطب در چاه تاریکی و نومیدی دانست؛ بدون آنکه کورسویی از امید بر او بتابد.