یکم؛ هیچ برندهای در کار نیست! اگر پرسپولیسی، استقلالی، سپاهانی و خلاصه طرفدار هر تیمی هستید، زیاد از اینکه مدیرعامل باشگاه تان توانسته است شاهماهی نقلوانتقالات را بخرد یا مانع از رفتن بازیکنی که قراردادش تمام شده، بشود، گرفتار تلاطم حسی و شور قهرمانسازی نشویم. به یک دلیل ساده، ما در بخش بزرگی از بدنه فوتبال مان اصولا تیم خصوصی نداریم. بیشتر فوتبال ما با وجود شعار خصوصیسازی بهنوعی به پول بیتالمال وصلاند. اگر مثلا فلوررنتینو پرز، مدیرعامل رئالمادرید، برای تیمش بازیکنی را ارزانتر میخرد یا در رقابت با مدعیان دیگر بازیکنی را به مادرید میکشد و رئالیها خوشحالاند، در مدیریت خوب هزینه و درآمد و قدرت لابیگری یک مدیرعامل قوی ریشه دارد که بهنفع آینده باشگاه است، نه مثل فوتبال ایران که نفس آوردن بازیکن مهم است، چون اصولا قیمت محلی از اعراب ندارد و همه سر یک سفره نشستهایم و جیب پرسپولیس و استقلال و... یکی است.
دوم؛ دنبال شفافیت باشیم. نتیجه اولی که در این مطلب به آن اشاره شد، بینظمی پولی در باشگاههای فوتبال است. مدیران عامل یکی،دوساله و کوتاهمدت، برای بهجاگذاشتن نام نیک و بهدستآوردن شهرت، بدون توجه به تراز مالی چندینساله باشگاه و فقط برای ارتقای برندشان، منابع مالی را نه در راستای اقتصاد عمومی باشگاه که در جهت دیپلماسی عمومی راضینگه داشتن هوادار به کار میگیرند. به همین دلیل است که یک سال یک تیم بازار را درو میکند و به هیچکس امان نمیدهد و سال بعد همان تیم، توان پرداخت پول ماساژور را هم ندارد. یادمان نرود که تلاش برای مثبتنگه داشتن تراز مالی باشگاه باعث میشود که تیمی مثل بارسلونا با مسی تمدید قرارداد نکند. اما مدیر موقتی باشگاه ایرانی که بعدها قرار نیست مؤاخذه شود، تا میتواند در مدت کوتاه مدیریتش خرج میکند، بیتوجه به اینکه دو سال بعد مدیر بعدی با چه بدبختی و از کجا باید کفاره این خریدهای بیحساب را بپردازد.
سوم؛ وقتی هیچچیز حرفهای نیست، دنبال حرفهایبودن در نقلوانتقالات نباشیم. سومین نکته در ادامه دو مورد اول خطاب به ما طرفداران فوتبال است. وقتی پرسپولیس با پنج قهرمانی پیاپی لیگ ایران و دو فینال آسیا هنوز مشکل مالی دارد، یعنی این فوتبال آنقدر غیرحرفهای است که سازوکار پولدرآوردن برای موفقترین و پرافتخارترین تیم لیگ هم قفل است. وقتی استقلال یا تراکتور با این همه طرفدار در جفتوجورکردن مخارج روزمرهشان مشکل دارند، یعنی با صدای بلند اعلام میشود که بلد نیستیم از فروش پیراهن و لوازم جانبی با برند باشگاه تا درست قرارداد بستن با اسپانسر و بهخدمتگرفتن گروه تبلیغاتی مؤثر درآمدزایی کنیم. یعنی ما نمیتوانیم حق پخش داشته باشیم، یعنی از این همه امکان نرمافزاری جدید توان پولدرآوردن نداریم، یعنی نه کسی پاسخگوست، نه قرار است که در آینده دور یا نزدیکی کسی پاسخگو باشد، چه به هوادار و چه به مسئولان بالادستی. همه اینها یعنی مردم، از ما انتظار نداشته باشید؛ هرچه خریدیم و هرکه را آوردیم، خدا را شکر کنید؛ اگر مدیر دیگری بود، شاید نمیتوانست!
چهارم؛ چهارمین نکته باز هم خطاب به خود ما فوتبالدوستان است. درست است که حرفهایبودن در این فوتبال شوخی است، اما عشق به پیراهن و رگ غیرت و بوسیدن لوگو را هم قرار نیست باور کنیم! حرفهای نیستیم، اما هیچچیز هم دلی نیست. پس چه بهتر که اصولا فوتبال را فقط از قاب تلویزیون و دریچه ورزشگاه ببینیم، نه پسِ پشت پدیدههایی مثل نقلوانتقالات و مباحث مدیریتی و آینده باشگاه مان؛ اینجا همهچیز به حراج گذاشته شده است!