من از دوران کودکی، یعنی از سال دوم و سوم دبستان عضو کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان شدم و از همان ایام تحتتاثیر قصههایی که ننهآقا (یعنی مادربزرگ پدریام) برایم تعریف میکرد، شرکت در کلاسها و حلقههای داستانخوانی کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان، درست کردن روزنامهدیواری و... در جریان داستان قرار گرفتم.
از دوره راهنمایی بود که به نوشتن روی آوردم. شیوه نوشتن من در آن زمان به این صورت بود که ادای رمانها و داستانهایی را که خوانده بودم درمیآوردم. به این صورت که دفترهای نفیس 100برگ و 200 برگ میخریدم و در آنها داستان مینوشتم و به دوستانم هدیه میکردم. گاهی نیز پیش میآمد که این دفاتر را با تصاویر کتابها و مجلات تزیین میکردم. تمامی این موارد سبب شد که به نوشتن علاقه پیدا کنم. تا اواخر دبیرستان ارتباط خود را با کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان حفظ کردم تا همان سالی که با جنگ مصادف شد و دانشگاهها تعطیل شد که وارد حوزه شدم. ازآنجاییکه من اهل یزد هستم، چهارسال در یکی از حوزههای یزد تحصیل کردم و بعد از آن به قم رفتم. در قم با مجلات کودک و نوجوان همکاری کردم؛ مجلاتی مانند سلام بچهها، پوپک، سنجاقک و ... . حدود 10سال نیز مسوول داستان مجلات بودم و در کنار کار مطبوعاتی، نوشتن کتاب، تدریس داستاننویسی، فیلمنامهنویسی و... را نیز آغاز کردم و بهطور جدی درگیر نویسندگی شدم.
یعنی علاقه به نویسندگی که از کودکی به وجود آمده بود، شما را به نویسندگی سوق داد؟
گذشته از علاقه، کار مطبوعات و فعالیت برای کودکان و نوجوانان بسیار موثر بود. ناگفته نماند که ما مرحوم نادر ابراهیمی را بهعنوان یک استاد بسیار بزرگ داشتیم که ایشان از تهران به قم تشریف میآورد و داستاننویسی را تدریس میکردند. این موضوع هم مزید بر علت شد که داستاننویسی جدی گرفته شود.
اکثر کتابهای حوزه، بنا به اقتضای آنها کتابهایی با قلم خشک و بعضا ثقیل هستند. تحصیل در حوزه و خواندن این کتابها باعث نشد که از قلم روان و توصیفی فاصله بگیرید؟
خیر. چون من در ابتدا سالهای سال در حال نویسندگی بودم و بعد وارد حوزه شدم. کار مطبوعات کودک و نوجوان نیز سبب شد که سبک نوشتاری و قلم آسان و راحتی داشته باشم؛ به عبارتی، نوشتن به سبک روان و نرم، جزئی از وجود من شده و تحصیلات حوزوی باعث تغییر در این سبک نشده است.
این نکته را به یاد داشته باشید که تحصیلات حوزوی هر فرد، براساس شاکله وجودی همان فرد شکل میگیرد؛ بهعنوانمثال، حاج آقای قرائتی هم دروس حوزوی را خواندند اما در جلسات بهگونهای صحبت میکنند که تمام مخاطبان متوجه حرفهایشان میشوند. آیتا... جوادی آملی نیز در همین حوزه تحصیل کردند اما درس تفسیر ایشان بسیار سنگین است و از اصطلاحاتی استفاده میکنند که درک آن برای همگان آسان نیست. بعضی از علما و مراجع، درس خارج را تدریس میکنند که از این میان آیتا... ناصر مکارم شیرازی آساننویس هستند و اگر کسی در کلاسهای بحث ایشان بنشیند، درس خارج را متوجه میشود اما در مقابل بسیاری از مراجع و علما هم وجود دارند که با الفاظ، اصطلاحات و تعابیر خاص مشغول به تدریس هستند که تنها شاگردان ویژه خودشان مباحث را دریافت میکنند.
قطعا هدف شما از نوشتن کتابهایی همچون «رویای نیمهشب» و «دعبل و زلفا» صرف یک روایت عاشقانه نیست. ممکن است از دغدغه نوشتن آثارتان برای مخاطبان ما بگویید؟
واقعیت این است که من داستاننویس و رماننویس هستم. اولین هدف برای شخص من این است که مخاطب یک داستان زیبا بخواند؛ یعنی در درجه اول دنبال این موضوع هستم که با نوشتن یک داستان زیبا، مخاطب را با مطالعه کردن آشتی بدهم؛ لذا بسیار روی سواد داستان و مسائل مربوط به شناخت داستان کار کردم. از طرفی نیز با سینما و فیلمنامهنویسی آشنا هستم و این موارد کمک میکند تا داستان را بهصورت تصویری بنویسم.
بعد از مواردی که بیان شد، داستان باید دارای مضمون، محتوا و درونمایه باشد که این مورد به تحصیلات حوزوی بنده معطوف میشود. ازآنجاییکه یکی از مسوولیتهای ما تبلیغ دین است که آموزههای وحیانی را به مردم بشناسانیم، فکر میکنم داستان، رسانه و مدیوم بسیار مناسبی برای تبلیغ دین است؛ لذا داستانهایی که نوشتم مورد استقبال قرار گرفته است.
دلیل مورد استقبال قرار گرفتن کتابهای رمان از جانب مردم را چطور ارزیابی میکنید؟
مردم ما مردم متدینی هستند که دوست دارند درمورد صدر اسلام، تاریخ ائمه(ع) و روزگارانی که بر آنها
گذشته است، اطلاعات دقیقی داشته باشند که فکر میکنم داستان درعینحال که قابلیت انتقال تاریخ را دارد، به این دلیل که با تخیل درآمیخته میشود برای مردم شیرین و جذاب است.
تاریخ همیشه به مردمی که در رأس هرم قرار دارند، توجه دارد(پادشاهان، وزرا و بزرگان) و مردمی را که در کف و قاعده این اجتماع هستند معمولا در تاریخ نمیبینیم. درواقع مردم کوچه و بازار بیشتر شبیه سیاهیلشکر هستند. ما در داستانهایمان این خلأ را جبران میکنیم، مثلا وقتی یک داستان تاریخی مینویسیم به مردم کوچه و بازار میپردازیم که این موضوع میتواند بسیار حائزاهمیت باشد. در کتاب «رویای نیمهشب» به این واقعه تاریخی پرداخته شده است که در دوره هارونالرشید که حضرت موسیبنجعفر(ع) را زندانی کرده بود، در اجتماع و بغداد آن زمان چه میگذشت؛ از خورد و خوراک و نوع زندگی گرفته تا مشاغل و طرز لباس پوشیدن.
چطور به این اطلاعات دسترسی پیدا میکنید؟
در ابتدا تحقیقات تاریخی انجام میدهم و این تحقیقات را در رمان وارد میکنم.
خوبی کتابهای رمان شما در این است که سبک روایی آنها، همه قشر مخاطب را بهسمت خود جلب میکند. اگر مخاطبی مذهبی نباشد، جذب سبک نوشتاری کتاب میشود و اگر مخاطبی دنبال مسائل دینی و مذهبی باشد هم سراغ کتابهایتان میرود. درست است؟
مردم ما کلا مذهبی هستند؛ مذهبی بودن بعضیها در اعمال و کردارشان نمود پیدا میکند (مثل نماز، روزه، حج، زکات، خمس و...) و بعضی دیگر با وجود اینکه مذهبی هستند اما خیلی به مراسم دینی، مذهبی و عبادات پایبند نیستند. نقطه مشترک در همه این افراد مذهبی بودن است. اگر دسته دوم هم با یک رمان مذهبی مطلوب مواجه شوند، با آن ارتباط
برقرار میکنند.
موردی پیش آمده که با خواندن رمانهای مذهبی شما، تحت تاثیر معنوی قرار گرفته باشند؟
بسیار بودند افرادی که ما در ظاهر آنها را جزو افراد مذهبی نمیدانیم ولی ارتباط خیلی خوبی با رمان «رویای نیمهشب» برقرار کردند که گاهی به من گفته میشد: «ما بعد از مطالعه این داستان حضور امام زمان(عج) را در کنار خود احساس میکنیم.»
اصل و داستان تاریخی کتابهایتان را از چه منابعی استخراج میکنید؟
از منابع دستاول تاریخی و سیره و احادیث اهلبیت(ع). افرادی که تحصیلات حوزوی دارند، میتوانند این کتابها را مورد مطالعه قرار دهند؛ مثلا در رمان «مرا با خودت ببر» که درمورد حضرت جوادالائمه(ع) است. این کتاب در کمتر از یکسال به چاپ دهم رسیده است. هنگام نگارش این کتاب، هرچه کتاب در کتابخانههای تخصصی تاریخ در دسترس بود و به مسائل دوران زندگی امام(ع) و شرایط آن زمان بغداد، دمشق و حلب میپرداخت مطالعه کردم. درمورد حضرت جوادالائمه(ع) مهمترین مسائل تاریخی را دیدم.
تالیف هر کتاب چه مدت زمان میبرد؟
زمانی که قرارداد بسته میشود، یکساله است؛ 6ماه از این زمان صرف تحقیقات و 6ماه پایانی صرف نگارش میشود. در حین مطالعات ماههای اول، یادداشتهای زیادی برمیدارم و هنگامی که وارد نگارش داستان میشوم، تمامی اطلاعات محیطی را در دست دارم تا مواردی که در رمان نوشته میشود، حتیالمقدور براساس مستندات تاریخی باشد.
امکان دارد تخیل هم وارد داستان شود؟
در مواردی که خلأ تاریخی و حلقههای مفقوده وجود دارد با تخیل پر میکنم اما جبران خلأها را تا جایی که امکان دارد سعی میکنم با نزدیکترین مشابهت به تاریخ انجام دهم.
چه شد که به داستان دعبل خزایی پرداختید؟
همانطورکه ما شهدای مدافع حرم داریم، شهدای مدافع حریم ولایت هم داریم. دعبل خزایی یکی از شهدای مدافع حریم ولایت است که در 92سالگی و در حال نماز به شهادت رسید. قبر دعبل خزایی در ایران است. این موارد را بسیاری از ایرانیان نمیدانند، درحالیکه دعبل خزایی یکی از شعرا و شهدای بزرگی است که در ایران بهصورت مخفیانه زندگی میکرد.
با خواندن داستان دعبل خزایی مخاطب با مقطع تاریخی آن زمان، نوع حکومت بنیعباس، شرایط زندگی ائمه(ع) که در اوج خفقان بود و با زندگی دعبل خزایی که حکومت را مورد انتقاد شدید قرار میداد و به دلیل سرودن شعرهایش فراری بود، درصورتیکه میتوانست با جذب شدن در دربار زندگی مرفهی داشته باشد، آشنا میشود. علاوه بر تمامی موارد ذکرشده مخاطب با یک داستان عاشقانه روبهرو است.
اینکه شما در رمانهایتان به روایت عاشقانه میپردازید، از علاقه شخصی شما نشات میگیرد؟
نظر من این است که «عشق» ازجمله چاشنیهایی است که هیچوقت کهنه نمیشود. «عشق»، موتور حرکت تمام داستانها، افسانهها، فیلمها و سریالهاست. ما چاشنیهایی بسیاری نظیر طنز، وحشت و ترس، خشونت و... داریم که داستان را زیبا میکند اما مهمترین چاشنی، «عشق» است. در روایات ما نیز بسیار به عشق احترام گذاشته شده است؛ عشقی که پاک باشد. اگر عشق را از داستانها، افسانهها، فیلمها و سریالها بگیریم، چیزی باقی نمیماند. در بعضی مواقع نیز عشق صدمه میزند و آنجایی است که با هوا و هوس آلوده شود. شاعر میگوید: عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود، عاقبت ننگی بود، بنابراین باید به عشق درست پرداخته شود. من از نقش سازنده عشق در داستانهایم استفاده میکنم؛ این عشق بسیار عفیفانه است و از مرزهای تقوا و پرهیزکاری بیرون نمیرود. مخاطب با خواندن رمانهایی نظیر
«رویای نیمهشب» و «دعبل و زلفا» درعینحال که یک داستان عاشقانه میخواند، یاد میگیرد که وقتی گرفتار عشق شد، موازین، حد و مرزها و خطقرمزها را رعایت کند.
آقای سالاری، در پایان اگر نکتهای دارید بفرمایید.
به مخاطبان شما روز میلاد امامرضا(ع) را تبریک میگویم و امیدوار هستم که با برکت حضرت، مشکلات مملکت ما ازجمله گرانی، تورم و سختی معیشت حل شود و انشاءا... به برکت حضرت و یادگارشان حضرت جوادالائمه(ع) بهتر بتوانیم کار فرهنگی انجام دهیم.