من سه همکاری با آقای مهدویان داشتم که به تولید رسیده است. کارهایی هم بودند که به دلیل شرایط خاصی تولید نشدند؛ قبل از فیلم «درخت گردو» متن دیگری را کار کرده بودیم که به تولید نرسید، سریالی را نیز نوشته بودیم که به دلایلی تولید آن متوقف شد. ما سالهاست که با هم کار میکنیم اما درحالحاضر تنها سه اثر از کارهای مشترکمان تولید شده است.
کارهای قبلی شما از روی اتفاقات واقعی نوشته شده بود، فیلم
«مرد بازنده» اما کاملا براساس تخیل نویسندگان شکل گرفته است. کمی از این همکاری متفاوت با آقای مهدویان بگویید.
کار با آقای مهدویان لذتبخش و صدالبته سخت است. در فیلمهایی مانند «درخت گردو» که براساس پژوهش شکل گرفته اینطور احساس میشود که چون داستان واقعی است، به خلاقیت کمتری نیاز دارد. به همین دلیل فکر میکنم در کارهایی که براساس یک داستان واقعی ساخته میشود متن
کمتر دیده شده و کسی متوجه نمیشود که چه رنجی برای نگارش متن و دراماتیزه شدن آن کشیده شده است. سختی کار کردن با حسین مهدویان این است که باید حرف او را درک کنید و زاویهای که میایستد و پلاتی را که مدنظر دارد، بفهمید. فکر میکنم یک فیلمنامهنویس وقتی متنی را مینویسد میداند که برخلاف بخشهای دیگر حوزه نگارش (مانند رمان و داستان)، متن باید ساخته شود و به همین دلیل نویسنده باید در خدمت کارگردان باشد. حسین مهدویان خاص فکر میکند. مفهوم پلات در دنیای او معنی دیگری دارد که برای من نیز بسیار جذاب است و باید لحظهلحظه داستان درک و کشف شود؛ بنابراین فکر میکنم چندان فرق نمیکند که فیلمنامه براساس تخیل نوشته شده باشد یا براساس واقعیت و پژوهش، زیرا هر دو سختیهای خودشان را دارند.
شما بهعنوان فیلمنامهنویس کدامیک را ترجیح میدهید؛ اینکه متنی براساس پژوهش بنویسید یا براساس تخیل؟
فیلمنامهنویسی با دنیای داستاننویسی و رماننویسی فرق دارد. در رمان، نویسنده معمولا خودش زمان را تعیین میکند که مثلا 6ماه یا پنجسال برای نوشتن یک متن وقت بگذارد ولی در فیلمنامه از زمانی که متن آماده میشود مسائل زیادی وجود دارد که فیلم را میسازد؛ ازجمله سرمایهگذاری که پای کار است. سینما بسیار صنعتی شده است. از این جهت که وقتی متنی سرمایهگذار ندارد خیلی سخت میشود آن را نوشت، زیرا یک فیلمنامهنویس زمانی ترجیح میدهد متنی را بنویسد که بداند آن کار قرار است بهزودی به نتیجه برسد و ساخته شود. ضمن اینکه امرارمعاش نویسنده، کارگردان و عوامل فیلم از طریق عرصه سینماست و به این دلایل فیلمنامهنویس بهاندازه رماننویس یا داستاننویس زمان برای نوشتن ندارد و همیشه محدودیت زمانی وجود دارد. با این توضیحات، وقتی فیلمنامهنویس یک داستان را براساس روایتی واقعی مینویسد بسیاری از جزئیات آن داستان را خود اتفاق یا رمانی که از آن اقتباس شده است در اختیارش میگذارد ولی وقتی نویسندهای میخواهد داستان را با تخیل خودش شکل دهد بسیار سخت است که در زمانی سه یا چهارماهه آن را بنویسد. قطعا من نیز فیلمنامه را زمانی دوست دارم که تخیلم آزاد باشد و ترجیح میدهم طرحهایی را که به ذهنم میرسد بنویسم.
ایده اولیه این کار نیز از شما بوده است. این ایده چطور شکل گرفت؟
نمیتوان گفت ایدهها دقیقا از کجا میآیند، گاهی از یک داستان و کتاب گرفته میشوند و گاهی نیز از اتفاقی که برای فرد روی داده است نشات میگیرند. بعد از اکران فیلم در جشنواره، بسیاری از مخاطبان میپرسیدند که آیا داستان فیلم واقعی است؟ جواب ما این بود: خیر، همهچیز زاده تخیل است. آن وجه از این داستان برای من اهمیت داشت که چطور یک مرد قانون که موظف است بهدلیل حرفه و شغلش پای قانون بایستد، میتواند برخلاف قانون عمل کند. پروندههایی که میخواندم، داستانهای مختلفی که درگیرش میشدم یا وقتی زندگی شخصیتهایی را که کشتهشده بودند مرور میکردم، فکر میکردم اگر این مقتول مرد یا زن فاسدی باشد که به سزای عملش رسیده باشد و من بخواهم مرد قانونی باشم که قاتل این فرد را پیدا کند چه میکردم؟ شاید من نیز شخصیت احمد را پیدا میکردم.
نوشتن طرح اولیه این کار برای شما چقدر طول کشید؟
روزی که این داستان به ذهنم رسید برخلاف همیشه که یک هفته یا 10روز طول میکشید، طرح آن را در عرض دو ساعت نوشتم؛ زیرا در ذهنم تقریبا کامل شده بود. پس از نگارش طرح از آن فاصله گرفتم و با فاصلهای طولانی، زمانی که در حال نگارش فیلمنامه «درخت گردو» بودیم آن را به حسین مهدویان دادم. او حس خوبی به طرح پیدا کرد و در همان سالی که «درخت گردو» اکران شد، فیلمنامه «مرد بازنده» نیز تکمیل شد.
چه بخش این فیلمنامه برای آقای مهدویان جذاب بود که تصمیم به ساخت آن گرفت؟
حسین بسیار به این ژانر علاقه دارد و رازی که در این فیلم وجود داشت برایش جذاب بود؛ رازی که پشت آن انسانیت موج میزد.
در این فیلم مدام به شبکه و آدمهای مهم اشاره میشود اما مخاطب تا پایان کار نمیفهمد که پشت این شبکه کیست. چرا؟
طرح اولیه تفاوتی با فیلمنامه فعلی دارد و این اتفاق محصول گپوگفتهای ماست. حسین معتقد بود که نمیخواهد شبکه فاش شود. دوست داشت مخاطب در سردرگمی بماند. این فضای نوآر که مدنظر آقای مهدویان بود از دل همین بخش شکل گرفت. این سردرگمی چیزی بود که با هم به آن رسیدیم.
در بسیاری از فیلمهای ایرانی موضوع مهمی مطرح میشود اما یا بهدلیل کمبود اطلاعات یا بهدلیل محدودیتها مخاطب نمیفهمد که اصل موضوع چیست. فیلمساز به شخصیتهای پشت پرده نزدیک نمیشود و تنها چیزی که مخاطب به آن پی میبرد این است که همیشه دستهایی در پشت پرده وجود دارد که هیچگاه مشخص نخواهد شد چه کسانی هستند. چرا؟
حرف شما و ایرادی که مطرح میکنید درست است اما من احساس میکنم این فیلم بیشتر از آنکه بخواهد به داستان شبکه بپردازد، داستان کشف احمد است. او در دنیای خودش تابهحال پای عادتهای کاری و شغلیاش که همیشه فکر میکرد درست است ایستاده ولی بخشهایی از زندگیاش که در ارتباط او با پسرش است مشکل دارد. احمد در این داستان خودش را ارتقا میدهد. به همین دلیل میگویم مفهوم شبکه اینجا کمتر از شخصیت احمد اهمیت دارد، نه اینکه مهم نباشد، زیرا این ژانر به ما میگوید مساله مهمی است.
مخصوصا که بخش زیادی از کار را نیز پوشش داده است. فیلم با مبازره با فساد شروع میشود اما قتل به مسالهای هوسآلود ختم میشود و از آن هدف مهمی که ابتدا نشان میدهد دور میشود. چرا؟
این حرف را بارها شنیدهام و درست است. مساله موهوم بودن فضا و فضای گنگی که در زندگی احمد شکل گرفته بارها مطرح شده است، اینکه احمد در لحظه آخر واقعا نمیداند به چه کسی دارد کمک میکند و آیا او همان آدمی است که باور کرده یا نه. سعی ما بر این بود که تلاش احمد را در شرایطی که تشخیصش برای خود او نیز سخت است نشان دهیم. او همیشه تلاش کرده براساس باورهای محکمش تصمیم بگیرد اما اینجا پای کسی که دلش میگوید میایستد، آن هم در فضایی که نمیداند شبکه واقعی کیست. بنای ما بر این بود که این فضا شکل بگیرد و برجسته شود.
زمانی که داشتید فیلمنامه را مینوشتید بازیگران خاصی را برای بازی در نقشهای فیلم در نظر گرفته بودید؟
در همه کارهایی که با حسین انجام دادهایم معمولا زیاد درباره بازیگرها صحبت میکنیم. در این کار با توجه به اینکه من و آقای امینی هر دو درگیر کار دیگری بودیم و دو سال نیز از زمان نگارش متن گذشته بود کمتر با هم صحبت کردیم. معمولا درمورد شخصیتهایی که طراحی میکنیم نسبتبه چهرههایی که میتوانند نقش را کمک کنند زیاد صحبت میکنیم.
اگر قرار بود شما بازیگری را برای نقش احمد انتخاب کنید، باز هم آقای عزتی را پیشنهاد میدادید؟
گویا شما در مورد انتخاب آقای عزتی نقد جدی دارید؟ اما جواد عزتی بازیگری بسیار دوستداشتنی است.
قطعا همینطور است اما در این نقش خوش ننشسته است. انتخاب نام «مرد بازنده» به نظر ترفندی است که نویسندهها براساس آن خواستهاند توجه مخاطب را به مردی جلب کنند که از ابتدای فیلم خود را بازنده نشان میدهد، مردی با شانههای افتاده، دندانی که درد میکند، با یک زندگی خانوادگی پرچالش. آیا انتخاب این نام تمهیدی برای جلبتوجه مخاطب به شخصیت احمد و دور کردن او از داستان است؟
در رابطه با نزول قصه فیلم از مبارزه با فساد تا مسائلی که مطرح کردید، اعتقادم بر این است که این متن تنها برای جاسوسبازی و پیدا کردن یک شبکه نوشته نشده است. این متن برای شخصیتی ساخته شده که قرار است در عین بازنده بودن، گوشهگیر و تنها بودن و البته ایستادن پای برخی باورها، به بلوغی برسد و در آن راستا دست به کاری بزند که شاید هیچوقت
نکرده است. این داستان قرار است تغییری در شخصیت احمد را نشان دهد، زیرا اصل داستان احمد است.
احمد شاید در نگاه مخاطب و خانوادهاش بازنده باشد اما در مقابل خودش برنده است، زیرا کاری را میکند که به نظرش درست است. اینطور نیست؟
شاید تعبیر این باشد که او بازندهای است که بالاخره یک روز برنده میشود. در زندگی احمد بازنده بودن موج میزند. اگر آن را به شخصیتهای دیگر داستان نیز تعمیم دهیم، مردهای بازنده زیادی را میبینیم که در بازندگی خود میمانند و میمیرند اما احمد بالاخره تصمیم میگیرد کار عاقلانهای را انجام دهد.
جایگاه ژانر جنایی و معمایی که فیلم
«مرد بازنده» نیز براساس آن ساخته شده در سینمای ایران کجاست؟
در سینمای ما مدلی از فیلمها باب شده که میدانیم هر نوروز باید اکران شود، ازجمله فیلم کمدی یا فیلم در فضای دفاع مقدس، به این دلیل که ما کشوری هستیم که این ارزشها برایمان مهم است و البته مردمی داریم که دوست دارند در سینما بخندند و لذت ببرند. با این شرایط، ژانرهای دیگر بهکل نادیده گرفته میشوند. شاید کلا دو یا سه ژانر داشته باشیم که در سینمای ایران تولید میشوند. چند سالی است که ژانرهای اجتماعی نیز موردپسند واقع شده اما باز هم خیلی از ژانرها مغفول هستند. این اتفاق
در حالی است که سینمای دنیا پر از تنوع ژانری است که به حد کمال خود رسیده است. فکر میکنم
«مرد بازنده» از منظر ژانر زیاد مورد توجه قرار نگرفته است. در «مرد بازنده» آنچه برای سینمای ما و بخشهای رسانهای و تبلیغی باید جدی گرفته شود، مساله ژانر است که البته من فکر میکنم کسی در این هیاهو به فکر این چیزها نیست ولی مردم قطعا دوست دارند همانطورکه در سینمای دنیا ژانرهای مختلف را میبینند و لذت میبرند این اتفاق را برای کشور خودشان و زبان خودشان هم شاهد باشند.
بسیاری از مخاطبان، سریالهای خارجی در ژانر معمایی و جنایی را نگاه میکنند اما فیلمهای ایرانی در این ژانر را نمیبینند. به نظر شما دلیل این موضوع چیست؟ آیا ضعیف بودن کارهاست که هیجان کافی را به مخاطب نمیدهد یا مخاطبان ما اهل این ژانر نیستند؟
فکر میکنم دو دلیل عمده داشته باشد؛ یکی در ضعف و قدرت از متن تا ساخت است. مهم است که فیلم از ریتم، موسیقی و هزاران ویژگی دیگر برخوردار باشد؛ زیرا این ویژگیها به فیلم سروشکل میدهد تا لحظات پرتعلیق یک فیلمنامه را نشان دهند. دلیل مهم دیگر به نظرم به تابآوری فضایی برمیگردد که اجازه ساخت در این ژانر را به ما میدهد؛ مثلا در سینمای جهان وقتی میخواهند قدرت ناسا را نشان دهند، چند ضعف آن را نیز بیان میکنند اما در اینجا ما حتی نمیتوانیم نقاط قوت را آنطور که برای سینما جذاب و همدلیبرانگیز باشد بیان کنیم، چه برسد به ضعف.
و این موضوع دست و بال نویسنده و گروه تهیه فیلم را بهشدت میبندد!
همینطور است. به همین دلیل است که بسیاری از نویسندهها، تهیهکنندهها و کارگردانها ترجیح میدهند سراغ فیلمهای کمدی یا موضوعات سادهتر بروند. گویی هر فیلمی که قرار است کمی جدی باشد، جدیتر با آن برخورد میشود. امیدوارم اتفاقات خوبی برای فیلم «مرد بازنده» در فروش بیفتد و راه نهتنها برای ژانر معمایی که برای بسیاری از ژانرها باز شود.
من احساس میکنم این فیلم بیشتر از آنکه بخواهد به داستان شبکه بپردازد، داستان کشف احمد است