یک مستند انقلابی
شاید بتوان گفت مستند «هیچکس منتظرت نیست» اولین مستند اجتماعی است
که شما در تهران ساختهاید. کمی از این اولین تجربه برایمان بگویید.
من در مکانهایی مستند ساختهام که کمتر کسی بهدنبال رفتن به آنجاست؛ بهعنوانمثال، برای ضبط یک مستند به کشور لیبی سفر کردم یا در میان طالبان رفتم و بهگونهای کار کردم که حتی امکان تماس تلفنی هم برایم میسر نبود اما زمانی که قصد داشتم «هیچکس منتظرت نیست» را در تهران کلید بزنم، حس خوبی داشتم چراکه سالهای سال منتظر بودم روی چنین سوژهای کار کنم تا بتوانم بهصورت طولانیمدت روی سوژههایم کار کنم، چون دسترسی به کاراکترها و سوژه اصلی برایم آسان بود و میتوانستم بدون آنکه به کشور یا شهر دیگری سفر کنم از آنها فیلم بگیرم، هنگام فیلمبرداری تدوین را آغاز و با افراد مختلف صحبت کنم و از دوستانم مشورت بگیرم اما بهدلیل آنکه فضای اجتماعی را کمتر تجربه کردهبودم برخی مواقع با ابهامهایی روبهرو میشدم و میترسیدم چراکه عدهای همیشه ما را از ساخت مستند اجتماعی ترسانده و گفتهاند نباید مستند اجتماعی ساخت و سیاهنمایی کرد.
حتی به یاد دارم هنگام ساخت این مستند یکی از دوستانم به من گفت: «فقط کم مانده بود که تو مستند سیاه بسازی!» درنهایت با یکی از اساتیدم مشورت کردم که دو نکته را به من گوشزد کردند؛ اول آنکه مستند را برای تلویزیون نسازم تا راحتتر فیلم بگیرم. دوم آنکه هر کس به من حمله کرد با او وارد بحث نشویم و بگوییم پس از پایان کار و نمایش مستند نظر بدهند.
شما بهعنوان یک مستندساز همیشه بهدنبال سوژههای ملتهب و چالشبرانگیز بودهاید. اساسا یک مستندساز همیشه بهدنبال دردسر است؟
اساسا زمانی که همهچیز روی غلتک باشد و هیچ تنشی نباشد، هیچ درامی شکل نمیگیرد که من مستندساز و یا یک فیلمساز از آن اثری خلق کنیم. درحقیقت درامهای جذاب از دل تنش و بحران شکل میگیرد. زمانی که یک نفر دچار چالشهای زیادی است که او را وادار به واکنشهایی میکند، داستانهای جدیدی شکل میگیرد و مفاهیمی خلق میشود که وقتی به مردم ارائه میشود به فکر فرومیروند؛ به همین دلیل است که من دنبال چنین فضاهایی هستم تا بدین مساله پی ببرم.
از سوی دیگر، معتقدم مستندساز باید دنبال دردسر باشد، با جسارت و شجاعت به دل حادثه بزند و جایی برود که افراد دیگر کمتر میروند تا توجهها را جلب کند؛ البته باید به این مساله توجه کرد که همه موارد پیرامون مفهومی شکل بگیرد و تنها هنر برای هنر نباشد.
اخیرا به این مساله اشاره کردهاید که دیگر تنها انتقاد و نمایش چالش کافی نیست و باید راهکار ارائه داد. آیا گوش شنوایی برای ارائه راهکار و اجرای آن وجود دارد؟
اگر میگویم تنها انتقاد و نمایش چالش کافی نیست و باید راهکار ارائه داد. اشارهام به خود اثر و مخاطب آن است. این روزها مسائل چالشبرانگیز زیاد است و بسیار راحت میتوان بدون حدومرز و داشتن نتیجهای غرزد اما باید مراقب باشیم انتقاد کردن تبدیل به غر زدن نشود. مستندهای ما نباید وارد سیاهنمایی و غر زدن و انتقادهای بیخاصیت و بینتیجه شوند. هنر آن است که مستندساز به این نتیجه برسد که چگونه میتواند مساله را حل کند، تمام دنیای اطراف را سیاه نبیند و نقاط امید را کشف کند. همانگونه که مشکل را نباید پنهان کرد، امید و راهکار هم نباید پنهان شود. زمانی که من شخصیتی را انتخاب میکنم که خود راهکار معضل است، یعنی در حال امیدآفرینی هستم و قصد دارم روی مسوولان اثر بگذارم، اگرچه ما در دیالوگ برقرارکردن با مسوولان مشکل داریم و حرف یکدیگر را درست متوجه نمیشویم اما وقتی یک حرف بارها تکرار میشود قطعا تاثیر خاص خود را خواهد گذاشت. از سوی دیگر، بهتر است مستندسازان یاد بگیرند که فقط انتقاد نکنند، بلکه راهکار ارائه بدهند و نقاط امیدوارکننده را یادآوری کنند تا تاثیر خود را بگذارند؛ بهویژه در این روزها که رسانهها جریانساز هستند و حرف ضریب میگیرد. نکته دیگری که لازم است بدان بپردازم این است که انتقادها نباید سیاستزده شوند، بلکه باید خلوص نیتی داشته باشند که نشان بدهند فقط بهدنبال حل مشکل هستند، نه تسویهحساب سیاسی. زمانی که خلوص پشت قضیه باشد قطعا کار اثرگذار خواهد بود.
برخی از مستندسازان معتقدند مستندساز قبل از بهوجودآمدن یک مشکل درباره آن هشدار میدهد اما به نظر میرسد در سالهای اخیر با وجود انبوهی از مشکلات که در جامعه پدید آمده، این دیدگاه تغییر کرده است و زمانی که مشکلی به وجود میآید مستندساز بهسراغ ساخت اثری درباره آن موضوع میرود. نظر شما درباره این مساله چیست؟
بهدنبال حقیقت رفتن و جستوجوگر بودن ازجمله ویژگیهای مستندساز است. در دهه اخیر با زیادشدن تعداد مستندسازان برخی از آنها درباره مساله آب، محیطزیست، مفاسد اقتصادی و... که در آینده گریبانگیر خواهد شد، کار کرده و میکنند، همچنین در برخی مواقع یک اتفاق خبری شده است و اولین نفرات مستندسازان بودند که با دوربین حضور پیدا کردند اما در بسیاری از مواقع، مستندسازان معضلی را کشف کرده، ضریب و اخطار داده و روی آن تاکید کردهاند. من اعتقاد دارم حضور مستندسازان در زمینههای مختلف پررنگ است.
بهتر است که به مستند «هیچکس منتظرت نیست» بازگردم و این سوال را بپرسم که استقبال مخاطبان از این اثر در پانزدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت چگونه بود؟
با نزدیک شدن به زمان برگزاری جشنواره سینماحقیقت نگرانی آن را داشتم که جشنواره آنلاین برگزار شود؛ چراکه «هیچکس منتظرت نیست» مستند سینمایی است و من آن را برای پرده ساختم اما خوشحالم که مسوولان جشنواره یک اکران برای هر مستند در جشنواره
در نظر گرفتند و آن را بهصورت ترکیبی از حضوری و آنلاین برگزار کردند. از سوی دیگر، مستند ما دهانبهدهان و حتی ازسوی مسوولان جشنواره تبلیغ شد و زمان اکران «هیچکس منتظرت نیست» نهتنها صندلیهای سالن پر شد، بلکه مخاطبان روی پلهها هم نشسته بودند و باید بگویم آنها ما را شگفتزده کردند؛ چراکه این حضور نشان داد مردم دغدغه مسائل اجتماعی را دارند. شب اکران مستند، شبِ پرشور و بزرگی بود چراکه علاوهبر استقبال بسیار خوب مخاطبان مسوولان مرکز مستند سوره از «مونا»ی قصه ما تجلیل کردند و قول سفر مشهد را دادند. باید بگویم اکران مستند در جشنواره سینماحقیقت خستگی 10ماه تلاش برای ساخت این مستند را از تن ما بیرون کرد و امید دارم این شبها برای مستند تکرار شود.
آیا «هیچکس منتظرت نیست» برای اکران در جشنواره سینماحقیقت با حذف مواجه شد؟
خوشبختانه مسوولان نهادهای مربوطه به ما اعتماد کردند و این مستند با حذف زیادی روبهرو نشد؛ البته مواردی حذف شد اما بهگونهای نبود که به اصل قصه آسیبی وارد کند و مستند همان است که ما بهعنوان سازنده علاقهمند بودیم به نمایش بگذاریم.
اگرچه افراد معتاد بهویژه زنانی که در دام موادمخدر افتادهاند، بهراحتی جلوی دوربین صحبت نمیکنند اما در این مستند این اتفاق افتاد برای جلب اعتماد این دوستان چه کارهایی انجام دادید؟
ما در آثارمان همیشه تلاش میکنیم به شخصیتها نزدیک شویم اعتمادشان را جلب و با آنها زندگی کنیم. همچنین سعی میکنیم دوربینمان با صورت یک معتمد وارد لوکیشنها شود که در این مستند سپیده علیزاده، مدیر مرکز نور سپید هدایت که 17سال سابقه کار در حوزه کاهش آسیب را دارد، دوسال است در پاتوقهای مختلف رفتوآمد میکند و در پارک شوش عزت و احترام دارد، همراه دوربین ما شده و باعث شد تنشها به حداقل برسد؛ البته ما خودمان هم حریم افراد را رعایت و تلاش کردیم با حفظ اخلاق امانتدار خوبی باشیم و با حفظ اصول اخلاقی سکانسهای ضبطشده را منتشر کنیم. جالب است بدانید که ما حتی در مواقعی برای زنان این مرکز درباره دلایل فیلمبرداری در زمانهای مختلف توضیح میدادیم.
چه ملاحظاتی برای از ریتم خارج نشدن مستند «هیچکس منتظرت نیست» بهدلیل مدتزمان زیاد آن در نظر گرفتید؟ آیا با دنبال کردن قصه مونا در نیمه دوم مستند از این اتفاق جلوگیری کردید؟
درست است که مستند «هیچکس منتظرت نیست» ۱۴۰ساعت تصویر خام دارد اما ما حساس بودیم که از همان ابتدا از هرچه جلوی دستمان بود، فیلمبرداری نکنیم، بلکه با یک برنامهریزی مشخص کار را آغاز کردیم؛ یعنی در ابتدا شخصیتپردازی کردیم و سپس با
نزدیک شدن به شخصیتها و پیدا کردن قصه آنها پیش رفتیم. ضمن اینکه با توجه به قصه حوادثی را که پیش میآمد، فیلمبرداری میکردیم اما در مرحله بعد و
در تدوین، معضل اصلی ما حذف قصهها و آدمها و یکدست کردن مستند بود؛ درحقیقت «هیچکس منتظرت نیست» قصه بسیاری دارد اما اواسط کار من به این نتیجه رسیدم که روی قصه «مونا» تمرکز کنم؛ چراکه قصهاش حالت پیشرونده داشت و میتوانست در مستند تعلیق ایجاد کند. به همین دلیل در تدوین «مونا» را شخصیت مکمل سپیده علیزاده قرار دادیم تا جذابیت دراماتیک کار بالا برود و در سکانسهای پایانی کار در نیمه دوم فیلم که مخاطب خسته است، مانند موتور راهاندازی عمل میکند که مخاطب مشتاق میشود قصه را دنبال کند تا ببیند بالاخره مستند چگونه به پایان میرسد.
اگر بتوان مستند «هیچکس منتظرت نیست» را به دو نیمه که هرکدام جذابیتهای خاص خودش را دارد، تقسیم کرد برای ساخت کدام نیمه با چالش بیشتری روبهرو بودید؟
ما در نیمه اول مستند تلاش کردیم گذشته «مونا» را ببینیم، شخصیتها را بیشتر تعریف کنیم، از شرایط مرکز بگوییم و سپیده علیزاده را بهعنوان قهرمان «هیچکس منتظرت نیست» معرفی کنیم اما در نیمه دوم مستند با چرخش قصه به چالشهای سپیده علیزاده اشاره کردیم و بعد وارد قصه «مونا» شدیم؛ درحقیقت در نیمه اول فیلم قصد داریم به مخاطب جشنوارهای و خاص که فیلمهای اجتماعی زیادی دیده است، بگوییم این مستند حرفهای جدیدی برای گفتن دارد؛ به همین دلیل باید یک اثر منسجم تولید میکردیم تا این شبهه ایجاد نشود که «هیچکس منتظرت نیست» مستندی گزارشی است. درهرصورت باید بگویم که نیمه اول مستند هم برای من و هم برای تدوینگر سختتر بود بهگونهای که سکانسها را جلو و عقب میکردیم تا قصه به انسجام برسد و تعلیق خوبی ایجاد شود که مخاطب نیمه دوم مستند را هم دنبال کند.
قصه سپیده علیزاده و مونا این قابلیت را داشت که به دو مستند جداگانه تبدیل شود. چرا داستان هر دو نفر را در یک مستند تعریف کردید؟
«مونا» و سپیده علیزاده از یکدیگر جدا نیستند و نمیتوان مستندی جداگانه برای هریک از آنها طراحی کرد؛ چراکه «مونا» شخصیت مکمل سپیده علیزاده است؛ درحقیقت قهرمان قصه ما نگران این زن و جزئی از داستان اوست. همچنین «مونا» یکی از مهمترین افراد مرکز و گشتهای ویژه است که در کادر دوربین همهجا با سپیده علیزاده است و حتی از بچههایش مراقبت میکند و با کمک سپیده بهدنبال خانوادهاش است. پس این دو فرد همانگونه که در عالم واقع از هم جدا نیستند و درحقیقت خانوادهاند، در درام و قصه هم از هم جدا نمیشوند.
در پایان مستند به این مساله اشاره میشود که تکلیف ماندن یا رفتن مرکز از محله شوش تهران مشخص نیست. آیا تصمیم به تعطیلی آن گرفته شده است؟
مرکز همچنان دچار بلاتکلیفی است؛ چراکه یکبار به مدیر مرکز میگویند میتوانید بمانید اما بار دیگر میگویند حکم تخلیه گرفتهاند. اگرچه مسوولان و نهادهای مربوطه قول همکاری دادهاند اما من خوشبین نیستم چراکه در مدلهای مشابه و تجربهها شاهد آن بودهام که عدهای با غرضورزی اتفاقی را رقم میزنند تا فردی که حق با اوست در موضع انفعال گرفتار شود و درصدد اثبات خود برآید که این موضوع نتیجهای جز فرسودگی ندارد. در این ماجرا هم من فکر کنم این اتفاق رخ میدهد و نهایتا این مرکز مجبور میشود از میدان شوش کوچ کند که اتفاق ناخوشایند و نگرانکنندهای است.
جایزه ویژه بهترین فیلم مستند از نگاه داوران ناجی هنر در بخش ملی جشنواره سینماحقیقت به اثر شما اهدا شد. آیا آن اتفاقی که انتظارش را داشتید برای «هیچکس منتظرت نیست» در جشنواره سینماحقیقت رخ داد؟
ما از جشنواره سینماحقیقت و داوران دلخور هستیم؛ چراکه این مستند به یک اثر جریانساز در جشنواره تبدیل شد و مردم، اهالی سینما و بسیاری از کسانی که من را نمیشناختند یا نسبتبه آثارم موضع داشتند از من حمایت کردند و بابت ساخت «هیچکس منتظرت نیست» تبریک گفتند اما جشنواره و اعضای هیاتداوران کملطفی کردند، چشمشان را بستند و کار خود را انجام دادند؛ البته جایزه ناجی هنر برایم ارزشمند است و این جایزه نشان میدهد پلیس آثار را رصد، شناسایی و از مستند انتقادی با موضوع معضلات اجتماعی تجلیل میکند و به کمک زنان آسیبدیده در جنوب شهر میآید. اگرچه بهلحاظ هنری به من، عوامل و فیلمم نگاه نشد اما شب اختتامیه شب بزرگی برایم بود و احساس میکنم آن اتفاقی که باید برای فیلم رخ میداد، افتاده است.
حامی این مستند مرکز مستند سوره بودهاست. در پایان از همکاری خود با این مرکز که یکی از دغدغههایش تولید آثاری با موضوعات اجتماعی بگویید.
بهدلیل آنکه این مستند کاری انقلابی است و یقینا یکسری حواشی به همراه دارد به سراغ این عزیزان آمدم چراکه با شناختی که از آنها دارم، مطمئن هستم
پشت کار میایستند و به دیده شدن آن کمک میکنند.
اساسا زمانی که همه چیز
روی غلتک باشد و هیچ تنشی نباشد، هیچ درامی شکل نمیگیرد