رختشویخانهای که گود پهلوانی آن، حوض سیمانی بسیار سادهای بود. محل جدال نفس مادیگرای بیتفاوت نسبتبه پیرامون خود و تن دادن به قضا و رضای الهی. جایی که جنگ حرف از مرگ میزند، زنانی هستند که زندگی میکنند در دل جنگ. زن هست، جنگ هست، خانواده هست و زندگی ادامه دارد. آنها در خط مقدماند ولی اسلحه ندارند. خسته میشوند، حتی شهید میشوند (بمباران مکرر در اندیمشک). لباس زنانه به تن، بدون اینکه بخواهند از ارزشهای زنانه خود جدا شوند، میجنگند. از خانواده جدا نیستند. شوق خدمت به جبههها زندگی را مختل نمیکند. هم خانهداری میکنند، هم به بچهها رسیدگی میکنند، هم حواسشان به زندگیشان هست، به شوهر، به کودکان، به خانه و هم ذوق خدمت به رزمندگان. کودکانشان را در رختشویخانه شیر میدهند. گاهی خواهر بزرگتر در نبود مادر، مسوولیت کودکان کوچکتر را برعهده میگیرد. حواسشان به زندگی هست، هر چند تمام وقتشان را در خدمت به رختشوی خانه میگذرانند. آدم حس میکند زنانگی در آنها را. حتی خیلی ساده و صادقانه از خون وحشت دارند. آنها مثل دیگر قهرمانان جنگجوی خارجی، چریک نیستند، زن هستند، همان مادرها. همان کاری را انجام میدهند که روی زمین مانده با عشق و علاقه مادرانه، بدون توقع و با تمام توان. کار به ظاهر ساده است ولی سختی و مشکلات خود را هم دارند. نگرانی از بمبارانهای مداوم هواپیماهای بعثی و کودکانی که در خانه رها کردهاند. بوی خون و عفونت و آمیختگی آن با بوی تند وایتکس، حساسیت به آن، دردهای شبانه از خشکی دستها و بدتر از همه عفونت و قاطیشدن لباسهای شیمیایی و شستن آنها به دست خانمها که باعث شیمیایی شدن تعدادی از زنان داخل رختشویخانه شد که هنوز هم بعد از سالها از آن رنج میبرند. مخالفت همسر و شرایط زندگی تعدادی از خانمها که با چه مشقتهایی خود را به رختشویخانه میرساندند. (زنی که دستش را سنگ میزند تا بوی وایتکس برود) تا همسرش متوجه نشود و حتی برای آمدن و خدمت کردن به جبهه، جدا از شنیدن زخمزبان بعضی از اطرافیان برای جلب رضایت همسرش به دستبوسی ایشان برسد و التماسها و گریهها سر بدهد و عاقبت نصیبش شهادت میشود. رختشویخانه تنها سنگری بوده که با ورود به آن خود را به رزمندگان نزدیکتر میبینند. خادمی رزمندگان اسلام برای آنها آنقدر اهمیت دارد که حاضرند برای رسیدن به این مدال هر مشکلی را به جان بخرند. نوجوانهایی هم هستند که با داشتن نسبت با خانمهای رختشویخانه به آنجا وارد میشوند. با ذوق کودکانه و آببازیهای بچگانه و... ولی آرامآرام بزرگ میشوند. به قول یکی از آنها: «دوست داشتم فداکاری کنم، نه بچگی. زنان آنها را در مواقع حساس از حوض خانه دور میکنند. چشم آنها را میبندند تا نبینند. قرار نیست هیچ چیز تغییر کند؛ نه زنانگی، نه کودکی! جنگ است و جنگ خشن است ولی زنها لطیف هستند. رولهرولهکنان برای رزمندگان دلخون میشوند و گریه سر میدهند. نوحه میخوانند و توسل میکنند، صلوات میفرستند و خستگی در میکنند.
بخشی از یک تاریخ
اکثرا کسی را در جبهه دارند، با پیدا شدن تکهای از اعضای بدن جامانده از پتوها و ملافهها، صدای شیون بلند میشد. هم حوض خونی میشد، هم دل و هم چشمها. ولی همه چیز گریه نبود، خنده هم بود، سربهسر گذاشتنها هم بود، احساس مشارکت در جنگ و کمک به رزمندگان هم بود، ایثار هم بود.
هرچه بود، بعد از سالها که از تعطیلی رختشویخانه میگذشت، هنوز صبحها به امید رفتن به رختشویخانه از خواب بیدار میشدند. جنگ به ظاهر تمام شده بود ولی چراغ شوق به خدمت و لذت خدمت هنوز در دلها روشن بود. فانوس دست دیگری بود، با تمام تاریکیهای بعد از جنگ.
گفتنی است چندی پیش، رهبر معظم انقلاب در دیدار با دستاندرکاران کنگره شهدای زنجان با اشاره به کتاب
«حوض خون»، از آن تمجید کردند.
ایشان در بخشی از سخنرانیشان که در پشت جلد چاپ جدید کتاب هم درج شده است، فرمودند: «من اخیرا یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ــ البته من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفههای خونی بیمارستانها و رزمندگان را میشستند؛ [اینها را] دیدم ــ که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعا حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.» کتاب 504صفحهای «حوض خون» با قیمت 80هزار تومان ازسوی انتشارات «راهیار» منتشر شده است و علاقهمندان علاوهبر کتابفروشیهای کشور، میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر
@raheyarpub و سایت vaketab.ir نسبتبه سفارش کتاب اقدام کنند.
خادمی رزمندگان اسلام برای آنها آنقدر اهمیت دارد که حاضرند برای رسیدن به این مدال هر مشکلی را به جان