بابونه راستگویان / اسطوره در ذهن من نخستینبار با اسم «جلال ستاری» ثبت شده است و باز نخستینبار واژه اسطوره را با تالیفات و ترجمههای جلال ستاری یافتم و یافتم چگونه میشود از دنیای کودکی و افسانههایش پا به دنیای شگفتانگیز اسطورهها گذاشت. چطور میتوانم تفسیر نسبی از دنیای ناشناخته کودکی و روایات اجدادی از پس آن همه متیل بیابم تا کنجکاویام را پس از سالهای جوانی با دانشی به نام اساطیر با کاوش میان کتابهای حوزه اسطورهشناسی ارضا کنم. «جلال ستاری» را نخستینبار در واژه واژه کتابهای جهان اسطورهشناسی یافتم. با مرگ شروع میکنم که دستش را این روزها بر گردن ادبیان بزرگی گذاشته، بیخبر از آنکه بداند زایشی مدام شکل میگیرد و نامیراست ادیب. سخن از مرگ و رستاخیز در میان است نه مرگ و نیستی. این مرگ که به خوابی آرام با دیدگان نیمهگشوده خفته میماند، عدم محض نیست؛ بلکه نویدبخش زایشی دوباره است که اینبار حیاتی است پربارتر.