«وسط فیلم آنجا که ساواکیها افتادهاند به جان شهید نوری و دارند کتکش میزنند، یک دفعه چشم یکی از بچههای تماشاچی میافتد به کریم هاتف. او را در فیلم میبیند که دارد شکنجه میکند. کریم را که کنار آپارات میبیند، داد و فریاد میکند که «ساواکی اینجاست، ساواکی اینجاست!» مردم سادهدل هم وسط فیلم بلند میشوند و کریم را میگیرند به باد کتک که چرا داشتید نوری را شکنجه میکردید. در این گیرودار، حسین از مسجد فرار میکند اما بیرون مسجد، او را هم میگیرند»
نویسنده در آینه
روحالله رشیدی که «متولد بهمن»، «برخیزید» و «مربای گلمحمدی» را هم در کارنامه دارد، این بار پای صحبت مردی نشستهاست که نشان داده میتوانی دوربینت را با جمع کردن برچسبهای آدامس جایزه ببری و خودت نویسنده، کارگردان، بازیگر، تدوینگر و حتی آپاراتچی فیلمهایت باشی اما تأثیری بگذاری که بیبیسی هم پایش به خبرسازی از فیلمهایت باز شود! یعنی لااقل این یک نفر توانسته کنایه «دوربینت را در لپلپ بردهای» را به شدت به چالش بکشد.
کتاب، نگارشی به شدت ساده دارد و جملات بیهیچ مکثی روی زبان و چشم حرکت میکنند. جملهبندیها اگرچه خالی از حشو نیست و حذف به قراین، کمتر اتفاق افتاده است؛ اما طوریاست که انگار خودت پای صحبت این مرد بلندهمت و سردو
گرم چشیده نشستهای.
«بعد از اینکه فیلم در شهر هشترود پخش شد، عوض گفت: «ما دو روستای بسیار محروم داریم به نامهای خورجستان و حسنکندی که اصلا دسترسی به شهر و امکانات فرهنگی ندارند؛ بهتر است در این دو روستا هم فیلم را نمایش بدهیم. هزینهاش را هم خودم میدهم، لازم نیست بلیتفروشی کنید». موافقت کردم، اما آن دو روستا راه ماشین رو نداشتند. قرار شد عوض چند تا الاغ بیاورد که وسایلمان را بار بزنیم و خودمان هم سوارشان شویم. نشستم پشت یکی از الاغها و آپارات را هم با خودم برداشتم.»
کتابی برای هنرمندان
هرچند موضوع کتاب به فیلمسازی هم مربوط میشود؛ اما اگر دنبال بررسیهای تکنیکال و ساختاری فیلم و مفاهیمی نظیر نقد و فرانقد و ماقبل نقد و این چیزها هستید طبیعتا بفرمایید مجلات نقد فیلم و کتابهای باکلاس مربوطه را بخوانید! خواندن این کتاب بیشتر مناسب هنرمندی است دورافتاده از گردش مالی بالای هنر در پایتخت که میخواهد کاری کند! کاری ندارم به سطح و هنرشناسی و تحصیلاتش! مهم این است که میخواهد
کاری کند.
حتی اگر پیچاندن سربازی باعث شده باشد چند بار مرحله اطمینان از خالی بودن سلاح را درست انجام ندهد و خطر قتل بازیگر، به معنی واقعی کلمه، از بیخ گوش فیلمساز عبور کند! بخوانید تا ببینید چطور میشود کلیشههای موفقیت در ذهن هنرمندان امروز را شکست و سلیقه مخاطبان نادیده گرفته شده در هنر را شناخت و برایشان کاری کرد. اسمش را میگذارم روایتگری نقاط عطف تاریخ در نقاط کوچک نقشه ایران.
«خودمان را به هر زحمتی که بود رساندیم به بهشت زهرا. وقتی ما رسیدیم، سخنرانی امام شروع شده بود. میخواستم از سخنرانی فیلم بگیرم؛ اما دیر رسیده بودیم و نمیتوانستیم جلوتر برویم که امام را ببینیم. تقریبا دوازده سیزده ردیف فشرده،
پشت سر ما ایستاده بودند. یکی از دوستانم گفت که بیا برو روی کول من و فیلم بگیر. گفتم نمیشود.
مردم هل میدهند؛ میافتم زمین. به ذهنم رسید که اگر بتوانم برای دوربین، دستهای درست کنم و دوربین را ببرم بالا، شاید بتوانم تصویری بگیرم. به دوستانم گفتم بروید ببینید میتوانید تکه چوبی بلند پیدا کنید. شاخه درختی پیدا کردند و آوردند. یکی از بچهها زیرپیراهنش را درآورد و پاره پاره کرد تا دسته دوربین را با آن به چوب ببندیم...»
این کتاب نارنجی رنگ را که روی جلدش «آقا جلیل کاراتا» با سیبیلهای خفنش و کت و پیراهنی که طراح جلد سفیدش کرده مشغول جا انداختن فیلم روی آپارتش است، نشر «راهیار» در 144صفحه زیر چاپ دوم بردهاست.
در واقع با پرداخت 15هزار تومان میتوان هم پای خاطرات شیرین آقا جلیل نشست و هم چشم را بست و حوادث انقلاب و سالهای جنگ تحمیلی را در تبریز تخیل کرد. آخر کتاب هم نگاهی به آلبوم عکس ارزشمند این عکاس فیلمساز میاندازید. تازه یک گردش خیالانگیز مفتی هم در روستاهای استان آذربایجان شرقی نصیبتان میشود!