«ای نشسته صف اول» به کوشش رضا وحیدزاده که خود یکی از شاعران همین جریان است، توسط انشارات کتابستان منتشر شده است. وحیدزاده که پیش از این کتاب سبکشناسی هنر انقلاب اسلامی را منتشر کرده بود در این کتاب ضمن گردآوری این 16 مثنوی، چهار یادداشت کوتاه هم درباره این شعرها و مسیری که گشودهاند در بخش اول کتاب گنجانده است. یادداشتهایی با عنوان: «سلام بر وجدانهای ناآرام» نوشته «رضا کردلو»، «نبرد شعر و رسانه» نوشته «محمدحسن صنوبری»، «شعر مجالس» نوشته «علیرضا سمیعی» و «جمعگرایی در هنر انقلاب اسلامی» که به قلم خود وحیدزاده نگاشته شده است.
وحیدزاده در بخشی از یادداشت خود نوشته است: «حقیقت آن است که هنر انقلاب نهتنها در گفتوگو با مخاطبان خود که همانا عموم امت اسلامی و به ویژه مستضعفان و محرومان جامعه هستند، جمعگرایانه و رویگردان از تفرد و تشخص متفرعنانه به میدان میآید بلکه این جمعگرایی حتی در فرآیند آفرینشگری و خلق آثار هنری نیز جلوه مییابد؛ اتفاقی که بر اساس هنر مدرن غربی یا صوفیانه شرقی، جز یک شوخی بامزه نیست، چنانکه در طول سالهای انقلاب، آثار بیشماری را میتوان نام برد که خالق آنها بیش از یک تن و فرآیند خلقشان مشارکت همزمان چندین هنرمند با یکدیگر بوده است، بیآنکه یکی از آنان مدعی سهمی بیش از دیگران باشد یا فردی از ایشان به انکار نقش خود در خلق آن اثر برخیزد.» آنچه وحیدزاده به درستی درباره هنر انقلاب میگوید درباره مثنویهای همین کتاب نیز مصداق مییابد. مثنویهایی که گروهی سروده شدهاند و در حال تخاطب با عموم امت اسلامی خصوصا مستضعفان است.
اوج جریان سازی این جریان، مربوط به شعری است که میثم مطیعی در عید فطر سال 1396 پیش از خطبههای نماز اجرا کرد. شعری که چند بیتش که در ادامه میخوانید بیش از باقی ابیات به چشم آمد و به دلها نشست: «ای نشسته صف اول! نکنی خود را گم، پی اقدام تو هستند هنوز این مردم/ چند روزی تو مقامی به امانت داری، منصبت را نکند طعمه خود پنداری» پس از اجرای این شعر موجی از حملهها آغاز شد. منتقدان شاعران را به وحدتشکنی و بازی در زمین دشمن متهم میکردند. همین اتفاقات زمینهای شد برای سرودن شعر بعدی. شعری که با این ابیات شروع میشد «ای دوستان که در صف دوم نشستهاید!/ ای دوستان که در صف سوم نشستهاید!/ ای دوستان که در صف چارم به هردلیل، یا اینکه جایی از صف پنجم نشستهاید!/ ای دوستان...شما... نه... شما... پشت نردهها، آری شما که غرق تبسم نشستهاید/ ای دوستان که در صف شش، هفت، هشت، نُه، فرقی نمیکند صف چندم نشستهاید/ دیگر نصیحت صف اول صلاح نیست!، ای ناصحان که در دل مردم نشستهاید/ گویند حرف عدل مگویید و مشنوید، دندان نهید روی جگر خاصه روز عید/ وحدتشکن مباش و خیانت مکن دگر، دعوت به کار و خدمت و همت مکن دگر/ از کارگر ز دست پر از پینهاش مگو، از دردهای سینه بیکینهاش مگو/ آیینه تظلّم پیر و جوان مباش، فریاد دادخواهی معدنچیان مباش/ آخر چه وقت دمزدن از عدل حیدر است؟ نهجالبلاغه بسته بماند وزینتر است!» این واکنش تند و تیز و بهموقع خود نشان از میزان پویایی این جریان دارد. نشان میدهد وقتی از تبدیلشدن این سبک شعر و اجرا به یک جریان تعبیر میکنیم، گزافه نگفتهایم.
پی نوشت:
* این تیتر الهام گرفته از عنوان مقاله ای از آقای وحید جلیلی است.