کمی پس از انتشار این پست، مهشید حامدی که فاقد هویت مستقل هنری است و فقط با همسری یک خواننده مشهور لسآنجلسی شناخته میشود، نوشتهای را در اینستاگرامش منتشر کرد که در تصویر همراه آن، عکس این پست چاوشی را در کنار تصاویر دیگری از شهدای حادثه کنارک و چند اتفاق دیگر کلاژ کرده بود. او در این کپشن، دقیقا شبیه کاری که تصاویر انجام داده بود، چند اتفاق را کنار هم چسبانده و نتیجه گرفته بود که یک آرتیست، نباید عقایدش را در صفحه شخصیاش منتشر کند!
او در انتهای کپشنش پس از به هم چسباندن چند خبری که شیوه بازتاب دادن آنها نشان میداد همه را در گوشه و کنار اینستاگرام خوانده است، آورده بود: «بعد از تمام این جنایات با خود فکر میکنیم آیا هنرمند نتیجه حکومت است؟ یا چنین جامعهای به هنرمند آگاه نیازمند است؟ آیا هنرمند حق دارد در جامعهای که روی بشکه عقبماندگی است و از باروت مذهب پر شده، کبریت حریقافروز باشد؟» او سپس ضمن نقل قطعهای که چاوشی در پستش منتشر کرده، با کلمات «بوی تعفن عقبماندگی و وحشیگری»، ابیات آن قطعه را مورد حمله قرار داده بود.
حالا محسن چاوشی در واقع با فردی طرف بود كه فاقد هویت هنری و حرفهای است و صرفا شهرت ضمنی به واسطه شوهرش دارد؛ پاسخ به یک عقیده شخصی را با ادبیات توهینآمیز و برچسبزنانه، تبدیل به یک جدال سیاسی-مذهبی کرده است؛ و البته باوجود تحلیل عامیانه و سطحیاش، دربردارنده مسائلی است که نمیتوان آنها را بیپاسخ گذاشت. احتمالا همین مبانی بود که چاوشی را ساعاتی بعد مجبور به ورود به این جدال کرد و او در توییتی کوتاه نوشت: «از حق علی نمیگذرم».
در واقع او با این جمله جدال را از سطح شخصی و دعواهای بیارزش سلبریتیها که هر روز یکی از آنها در اینستاگرام و توییتر جنجالی میشود، به پاسخی دقیق و البته جدی و کوبنده ارتقا داد. او سپس در چند توییت، شعری را منتشر کرد که با کنایههای تند فراوان، خانم ماجراجو، همسرش و البته غالب خوانندگان لسآنجلسی که اخیرا در کنسرتهای سعودی حاضر شده بودند را مورد حمله قرار میداد. در این شعر که با کنایه به جملات آخر حامدی آغاز شده بود، آمده است:
«تعفن!
رایحه تخمیر است
که قهقههزنان میپیچد
به مشام و جیبهایِ بیگناه
و البته بیچاره گوشهای عربدهخواه
تعفن!
کجفهمی است و روخوانی و هیجان لحظهای دیده شدن
و البته شنیده شدن غیرِ جغرافیای بدمستِ پُرعربده»
چاوشی از «جیبهای بیگناهی» حرف میزد که قهقهه خوانندگانی در آنها میپیچد که سالهاست مهمان سفره آمریکا و اخیرا عربستان هستند؛ و بر گوشهایی ترحم میکرد که دلتنگ عربده این خوانندهها میشوند. «کجفهمی و روخوانی و هیجان لحظهای دیده شدن و البته شنیده شدن» هم دقیقا توصیف اتفاقاتی بود که اغلب بر فعالیت سلبریتیهای اینستاگرامی خصوصا آنها که روی اتفاقات سیاسی، موجسواری میکنند، صدق میکرد. بندهای بعدی که جدال را داغتر کرد، به موضعی اشاره داشت که طی چند ماه اخیر به شدت موجب رسوایی بیشتر تعدادی از خوانندگان لسآنجلسی شد.
«و کفشهای طلا یادمان باشد
آن دو جفت، دوازده اعدامی بود
زیر پای شما به عربستان.
اگر طلاست نعلینتان،
ما هنوز رختمان عزاست
به سبزی و نان زندهایم
البته بدون بیخندانِ رفسنجان.»
ماجرا از این قرار بود که در ماههای آخر سال گذشته، چندتن از خوانندگان لسآنجلسی از جمله ابی، به دعوت جشنواره طنطوره عربستان سعودی به این کشور سفر کردند تا برنامه موسوم به «شبهای فارسی» را در آنجا برگزار کرده و صندلیهای خالی این جشنواره را که به علت قیمتهای بالا و تنشهای فرهنگی-سیاسی اخیر عربستان، حتی در خود این کشور هم با استقبال مواجه نشده بود، گرما ببخشند؛ گرمایی که البته نهایتا حاصل هم نشد و طبعا هیچ فارسیزبانی در عربستان نبود که از این شبها استقبال کند اما رسوایی زیادی را برای این خوانندگان به بار آورد.
چاوشی در این بند، «کفشهای طلا» را در مقابل «رخت عزا» قرار داده بود تا به یاد خوانندگانش بیاورد که آن سوی ماجرا که مدام در شبکههای اجتماعی اشک تمساح میریزد، سمت برخوردار ماجراست که برای چند استخوان، حاضر است برای دشمن هم پارس کند؛ اما این سوی ماجرا که داغدار است، آرام است و به «نان و سبزی» خود میسازد. او فرق «داغداری» را با «ادای داغ» در ادامه شعر با طعنههای سنگینتری متذکر شده بود:
«عربده نکش شبهماه!
کمی آرام بتیغان
بیا اینجا
و کمی مزه کن پوستِ شیر را
کمی بخوان و اندکی گوش باش
جای نوشیدن و چرخیدن.
من از تو داغترم
ادای داغ در نکن
که شمشیرِ ذوالفقارِ من
مست میدان است
و آماده به گردنکشان.»
چاوشی سپس به یاد آنان که هم جیب «عربدهخواهان» خود را میزنند و هم ادای داغ درمیآورند و هم عربده میکشند، آورده بود که پشت سرشان افتخار به کابارهخوانی هست و پیش رویشان ترس از بازگشت. او نوشته بود:
«جیببُران
و عربدهکشان ...
و البته
یاد عربدهکشی دیگر افتادم متعارف
همان که پشیمان است
«مثل سگ»
و افتخار میکند
به کاباره
و شهامتِ تهران ندارد!»
ذکر «یاعلی...» در پایان قطعه، حرفهای دیگری هم داشت. اصل انتشار این شعر در پاسخ به تحلیلهای کلاژشده و عامیانه یک سلبریتی نشسته بر سفره سعودیها، نشان میداد که چاوشی همانطور که خودش نوشته، فقط به خاطر «حق علی» قدم به این جدال گذاشته و البته هویت هنری خود را هم در ادامه این جدال حفظ کرده است.
بدیهی است که اهالی هنر خارجنشین یا آنها که حرفهای دیگران را در داخل املا میکنند، متوجه شدهاند که برچسب «هنرمند حکومتی» میتواند اهرم فشار موثری برای تغییر رویکرد و ایجاد انحراف در هنرمندان داخلی باشد وگرنه در داخل کشور سالهاست که چنین برچسبی معنای خود را از دست داده و به زحمت میتوان مصادیقی برای آن یافت، آن هم در مورد محسن چاوشی که نهتنها برای علاقهمندانش بلکه حتی برای مخالفانش هم روشن است که تاکنون
چندین بار بر سر موضوعات حرفهای مرتبط با فعالیت موسیقاییاش یا موضوعات دیگر اجتماعی و سیاسی، رویهای منتقدانه و معارض داشته است.
با این حال هنوز باز هم میشود پرسید که اگر قرار بر زدن برچسب «حکومتی» بر هنرمندان باشد، این انگ بیشتر برازنده کسانی نخواهد بود که 40سال است بر سر سفره سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی دشمن نشستهاند و مجلس حکومتهایی را گرم و برایشان خوشرقصی میکنند که با تحریم اقتصادی و فشار سیاسی، مردم ایران را تحت فشارهای بیسابقه گذاشتهاند؟