«حتی بسیاری از مسوولان و متولیان فرهنگی جامعه ما از ابعاد سلبی و ایجابی بحث موسیقی از منظر رهبر انقلاب آگاهی چندانی ندارند، اما در بعد سلبی هنوز بر عناوینی مانند موسیقی مطربی یا مناسبت با مجالس لهو تکیه میکنند؛ درحالی که بنا بر فتوای رهبری، هیچیک از این عناوین مناط حرمت موسیقی و غنا نیست، بلکه مناط مسئله اضلال عن سبیلالله است.» این واقعیت پنجمی است که فلاحتی در فصل اول کتاب حجیم خود به آن اشاره میکند تا در میان سایر واقعیتهای موجود، تصویری شفاف از چالشهای روز موسیقی که گریبانگیر دستگاه فرهنگی کشور شده است، ارائه دهد. این معضل البته به همین کوتاهی نیست و خود، علت بسیاری از معضلات دیگر ما در این حوزه است.
به وجود نیامدن امکان ایجاد هماهنگی میان دستگاهها و مسوولان فرهنگی و در نتیجه، جزیرهایشدن عملکرد حاکمیت در قبال موسیقی فقط یکی از تبعات معضل مذکور است. این اتفاق به خودی خود میتواند موجب ایجاد دوگانگی در موضع دولت نسبت به موسیقی شود. فلاحتی در واقعیت دهم درباره وضعیت موسیقی در کشور به این تضاد تحت عنوان «موسیقی، ثروتمندی فقیر» اشاره کرده و مینویسد: «واقعیت این است که موسیقی هم دارای متولیان رسمی و قانونی است و هم در بودجه مصوب کشور دارای ردیف بودجه خاصی است؛ یعنی به تعبیری موسیقی در خانوادهای بزرگ میشود که هم پدر و مادر دارد و هم پولتوجیبی خوبی از آنها میگیرد ولی به دلیل عدمنظارت تربیتی صحیح، رشد این فرزند به درستی صورت نمیگیرد.» خروجی این تشویش و دوگانی و تضاد وضعیت امروز موسیقی کشور است که از یکسو، طرفهای رادیکالی در میان سیاستگذاران و مسوولان دارد که حتی با وجود آن و اساس حلیت آن، همراه نمیشوند و از سوی دیگر، هر روز تولیدات لهویتر و عجیب و غریبتری از سوی بخش خصوصی و حتی بخشهای دولتی روانه بازار میشود که مجوز گرفتن آن، حتی برای مخاطبان معمول کشور نیز تعجببرانگیز است.
فلاحتی در بخش دیگری درباره این شکاف عمیق توضیح میدهد: «واقعیت این است که اکثریت نخبگان فرهنگی و حتی صاحبان تریبون مهم در بدنه نظام نیز با موضوع و حکم موسیقی به شکل شفافی آشنایی ندارند. گاهی امام جمعه محترمی، از سر دلسوزی، با مطلق موسیقی در استان خویش مخالفت میورزد و گاهی برخی مسوولان ارشد فرهنگی دولت و نظام از روی ناآگاهی، دم از آزادی مطلق در باب موسیقی میزنند. به نظر نگارنده و با توجه به خطوط کلی فقهی مکتب تشیع و مخصوصاً آرای کاملاً متمایز
رهبر معظم انقلاب، غالب این اظهارات در مقام تعادل خویش قرار نمیگیرند.» نویسنده این کتاب با تتبع در آرای حضرت آیتالله خامنهای بر آن است که محدودههای ممنوعیت و آزادی در فضای موسیقی، در میان مسوولان فرهنگی و سیاستگذاران به درستی درک نشده است. این درحالی است که مبنای عملکرد در نظام ولایت فقیه در حوزههای اختلافی فقهی، باید رأی ولی فقیه باشد و از این جهت، مراجعه و شناخت و مبنا قرار دادن نظرات رهبر انقلاب در این حوزه، ضرورت اساسی دارد.
با این همه شاید به یک معنا، باید حوزه و دانشگاه را هم جزء مسوولان کشور دانست. حتی اگر دقیقتر نگاه کنیم، این دو نهاد، محل تولید مسوولان هستند و بنابراین وجود شناخت درست از موسیقی و نگاه حاکمیت جمهوری اسلامی به آن در این نهادها، از حساسیت بالاتری برخوردار است. فلاحتی دوازدهمین واقعیتی را هم در این حوزه برای مخاطب برشمرده است و توضیح میدهد: «واقعیت این است که یکی از عوامل ابهامات اساسیای که در باب موسیقی وجود دارد به کمکاری علمی در مقوله موسیقی بازمیگردد. موسیقی هم در حوزه غریب است و هم در دانشگاه. در حوزههای علمیه بحثهای علمی در باب موسیقی و غنا قلیل است و آن مقدار هم که باشد به تبیین بعد فقهی متعارف در کتب فقهی مسئله اکتفا میشود و تمام. در دانشگاه نیز به یادگیری تئوری موسیقی با دستگاهها یا طرح بحثهای تاریخی صرف و امثال آن اکتفا میشود و تمام.» کلنگری در پیداکردن آسیبهای مبنایی برای معضل تشتت در حوزه موسیقی، راهبرد اساسی این کتاب است که در فصل دوم منجر به ارائه طرح جامع 10گانه تحلیل موسیقی با نمایش الگوهایی در تشریح کلیات ابعاد مختلف موسیقی در حوزههای متفاوت مربوط به آن شده است.
این کتاب مدعی است که البته برای تحلیل موسیقی به طرح جامعی دست یافته که قابل ارائه به مسوولان و پژوهشگران برای سامان دادن به دانش ما درباره وضعیت فعلی و طراحی افقهای آینده است اما فلاحتی معتقد است که کتابش کوششی است در جهت فتح بابی برای پاسخگویی به چالشهای موسیقی با تمدن پیش روی انقلاب اسلامی. او درباره روش تحلیل خود نیز مینویسد: «نوشته حاضر متنی است استدلالی بر پایه اسلوب اجتهادی فقهای شیعه»؛ اما مخاطب خود را به متخصصان محدود نمیکند و توضیح میدهد: «مخاطب متن، مخاطب واحدی نیست». تکیه متن بر آرای رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار دارد و آن را نظری میانه میداند که نه به سمت رویکردهای تماماً سلبی نسبت به موسیقی کشیده میشود و نه آن را حوزهای واجد آزادیهای مطلق و بدون حفاظت و نظارت میپندارد.
کتاب «موسیقی، فقه، انقلاب اسلامی؛ تهدید یا فرصت» در 11 فصل دیگر خود به تشریح مسائلی چون روششناسی اجتهادی فقه موسیقی و غنا، حکم غنا به تفکیک خوانندگی و نوازندگی در فقه شیعه، سؤالات 80گانه حوزه هنری از حوزه علمیه در باب موسیقی، آفاق تمدنی موسیقی برای انقلاب اسلامی و آسیبشناسی آن برای نهادهای جمهوری اسلامی میپردازد. کتاب اگرچه نگاهی تحلیلی دارد و چندان تکیهای به اطلاعات و دادههای عددی و آماری یا پژوهشهای میدانی ندارد اما در تحلیل خود، نزدیک به واقعیتهای موجود عمل کرده و حتیالامکان در حوالی واقعیتهای نزدیک به ذهن همه از وضعیت فعلی موسیقی در کشور باقی مانده است. از سوی دیگر تازهچاپبودن این کتاب، میتواند دستمایه خوبی برای آغاز بحثهای داغ روز در نهادهای علمی و دانشگاهی باشد. واقعیتهایی که شاید برای خوانندگان به نظر واضح و روشن بیاید اما هنوز پس از سالها در هیچ کتابی به همین حداقلها نیز اشاره نشده است؛ حال آنکه برشمردن همین واقعیتها و شرح وضعیت موجود، اهمیت بالایی، لااقل در جمعکردن حواس عوام و نخبگان به این مسئله حساس خواهد داشت.