حال برای روشن شدن بیشتر ابعاد شخصیتی این شهید والامقام و به واسطه ایام سالگرد شهادت وی، گفتوگویی داشتیم با وحید خضاب، گردآورنده و مترجم کتاب «فرمانده در سایه» که در ادامه میخوانید.
هنگام گردآوری این کتاب چه موضوعی ذهن شما را بیشتر به خود معطوف کرد؟
تقریبا مهمترین چیزی که به ذهنم میرسید این بود که با وجود عظمت خیرهکننده حاج رضوان و نقش حیرتانگیزش در جریان مقاومت، آثار چندانی درباره او به زبان فارسی وجود نداشت و گرچه چند کتابی در بازار موجود بود، ولی باز هم جای کار فراوانی درباره او به چشم میخورد. همین باعث شد که به نظرم رسید سراغ این کار بروم.
ابتدای کتاب از گردآوری سخن گفته شد.
این کتاب چطور به رشته تحریر در آمده است؟
دقیقا همان نکتهای که در پاسخ سؤال قبلی درباره آثار فارسی عرض کردم، درباره آثار عربی و انگلیسی هم صادق است، یعنی به این زبانها هم آثار چندانی درباره حاجرضوان وجود ندارد. به همین جهت با طرحی که در ذهنم چیدم، تصمیم گرفتم از برخی منابع قابل اعتنا، مطالب این کتاب را جمعآوری، طبق نظم خاصی مرتب و ترجمه کنم. یک بخشِ مطالب از سایت موسسه «قاف» است که به صورت رسمی درباره حاجرضوان کار میکند (احتمال میدهم با خانواده حاجرضوان هم مرتبط باشند)، بخش دیگری از مطالب از روزنامه الاخبار انتخاب شد (که تقریبا نزدیکترین روزنامه به جریان حزبالله در بین روزنامههای عربزبان است) و یک بخشِ کتاب (در خصوص روایت صهیونیستها از نحوه شهادت حاجرضوان) هم از کتاب «تو زودتر بکش»، اثر رونین برگمن (محقق مشهور ساکن فلسطین اشغالی) ترجمه شد.
شخصیت شهید چطور در کتاب به تصویر کشیده شده است؟
این کتاب هم فقط یک تکه از پازل بزرگی است که باید برای به تصویر کشیدن شخصیت حاجرضوان کنار هم چیده شود و هنوز هم جای کار فراوانی وجود دارد ؛ لذا این تکه پازل به تنهایی بیانگر همه ابعاد شخصیت عماد مغنیه نیست، ولی بیش از هر چیز سعی شده اولا روندی کلی از زندگی و فعالیتهای این شهید به خواننده عرضه شود و ثانیا میزان تاثیرگذاری حاج رضوان در جریان مقاومت تا حدی (تاکید میکنم تا حدی) برایش
ملموس شود.
برای خود بنده چیزی که در بین ویژگیهای حاج رضوان بیش از همه خودنمایی میکرد، «فعال بودنش» بود (به این معنا که خستگی و کسالت در کارش راه نداشته) و همینطور میزان ابتکار و یادگیریاش در حین کار، طوری که حتی ممکن بوده از فعالیتهای دشمن هم درس بیاموزد و آن را در تقویت جریان مقاومت به کار بگیرد. اگر این «خستگیناپذیری» و این «ابتکار و آغوش باز برای یادگیری» نبود، عماد مغنیه، عماد مغنیه نمیشد. و البته فراتر از همه اینها، مهمترین چیزی که در تمامی ابعاد زندگی او وجود داشته و حتی دو ویژگی پیشگفته هم از آن تغذیه میشدند، عبارت بود از «خداجویی» و «خداخواهی» عماد مغنیه، که این مساله باعث میشد بیش از هرچیز دنبال «انجام وظیفه» «به بهترین شکل ممکن» باشد. وقتی کسی بخواهد به خدا برسد، سعی میکند وظیفه خداییاش را به بهترین شکل انجام دهد و برای همین، سراغ ابتکار و یادگیری میرود و خستگی هم نمیشناسد. پس اگر یک ویژگی اصلی برای حاجرضوان نام ببریم که بقیه ویژگیهایش را در دل خود داشته باشد، عبارت است از «خداجویی حقیقی».
همین مساله خود را در ابعاد فردی زندگی او هم نشان میداد، مثلا چندی پیش و پس از شهادت حاج قاسم، همسر شهید مغنیه بالاخره برای اولین بار مصاحبه کرد و در آنجا به مناسبت خاطرهای از حاج قاسم، اشاره کرد که حاجرضوان تمامی روزهای جنگ «33 روزه» را روزه بوده است.
در فصلی از کتاب در مورد نگاه شهید مغنیه در مورد مساله فلسطین سخن گفته شده است؛ وی در این موضوع چطور بود؟
فلسطین، خاک غصبشده اسلام، توسط بدترین دشمنان اسلام است. انسان خداجوی باغیرت، اگر تکهتکه شود باز هم نمیتواند این درد را فراموش کند، چه برسد به اینکه از نزدیک هم درگیر جنایات آن دشمنان باشد؛ لذا عماد مغنیه آزادی قدس را حقیقتا در اولویت خود میدید و فکر میکنم فعالیتهای دیگرش در باب مقاومت، همگی «اقدامات مرحلهای» برای رسیدن به آن مرحله نهایی، یعنی آزادی قدس بود. ضرباتی که عماد مغنیه بهتنهایی به رژیم صهیونیستی زد و کمکهایی که به تقویت جریان مقاومت فلسطین (و طبعا تضعیف صهیونیستها) کرد، واقعا بینظیر بوده است. مثلا میتوان به ماجرای اولین عملیات شهادتطلبانه علیه صهیونیستها در لبنان اشاره کرد که توسط شهید احمد قصیر انجام شد و در همین کتاب اشاره شده که عماد مغنیه در پس آن قرار داشت و این عملیات، دورانی را به نام «دوران شهادتطلبان» آغاز کرد و همین کاروان شهادتطلبی، باعث شد صهیونیستها برای اولین بار در طول تاریخ کوتاه ولی گردنکشانهشان، «مجبور» شوند که بدون مذاکره، بدون توافق آتشبس، بدون صلح و بدون هیچ تضمینی، زیر سیلیهای پیاپی مقاومت، از سرزمینی که تصرف کرده بودند (یعنی لبنان) عقب بنشینند.
طبق فصلهای کتاب بخشی مربوط به ارتباط با ایران است؛ ارتباط ایشان با ایران چطور بود؟
حاجقاسم در وصیتنامهاش نوشته ایران حرم است، اگر این حرم ماند بقیه حرمها میماند. فکر میکنم حاج رضوان هم همین نگاه را داشته است. عشق به نایب امام عصر؟عج؟ (چه امامخمینی؟ره؟ و چه حضرت آقا)، و تکیه کسانی مثل سید حسن نصرالله و عماد مغنیه به چنین ستون مستحکمی باعث میشد همه همّ خود را بر وظیفه مبارزاتیشان بگذارند؛ ضمن آنکه میدیدند ایران به آنها نگاه «ابزاری» ندارد و نگاه حضرت امام و حضرت آقا به آنها، نه برای استفاده سیاسی و مادی، بلکه حقیقتا برای حمایت از اسلام است. خود این مساله هم باعث میشد آن آزادگی ذاتی مبارزانی مانند عماد مغنیه، با عشق به چنین پشتیبان مستحکمی ضمیمه شود و معجونی که دیدیم را بسازند.