به مناسبت درگذشت مرحوم جلیلوند و برای مرور زندگی و فعالیتهای حرفهای این استاد دوبله بخشهایی از گفتوگو او با زندگی ایدهآل را میخوانیم. من بچه جنوب شهر تهران و محله گاردماشین دودی هستم. در شیراز متولد شدم و از
سه سالگی به تهران و خیابان خراسان آمدیم. تمام محلههای جنوب شهر تهران را به خوبی میشناسم و در آنجا بزرگ شدهام و به آنها عشق میورزم. خیابان مولوی، میدان سبزی، میدان امیرسلطان، انبار گندم، باغ توتی که پر از درختان توت بود، لبخط و آن محیط و آن کوچهها و محلهها با آن بازیهای الک دولک، پوست هندوانه بازی، بیخدیواری
و. . . همه برای من خاطراتی است که با آنها بزرگ شده و عشق کردهام. حتی زمانیکه بعد از سالها به ایران بازگشتم، دو،
سه روز یک تاکسی گرفته بودم و به همه این محلههای قدیمی سر زدم که البته متاسفانه برخی از آنها کاملا از بین رفته و جای خود را به آپارتمانهای چندطبقه داده است. استاد جلیلوند درباره علاقهاش به ایران گفت: من عاشق ایران هستم و دلیل اصلی من برای بازگشت به ایران، همین عشق و علاقه به وطنم بود. هرچند من ناچار به ترک ایران شدم چون فرزندانم در خارج از کشور مشغول تحصیل بودند و نمیتوانستم آنها را در میانه تحصیلشان بازگردانم و آیندهشان را خراب کنم چون سیستم تحصیلیای که آنها سپری میکردند کاملا متفاوت بود و به همین دلیل بود که مجبور شدم ایران را ترک کنم تا در کنار فرزندانم باشم. چند سال در آمریکا بودیم و خداراشکر که بچهها هم درسشان را خواندند و به مدارج خوبی رسیدند و ازدواج کردند و آنجا بود که تصمیم گرفتم حالا که همه بچهها به سرانجام رسیدهاند، به ایران بازگردم چراکه واقعا نمیتوانستم عشق به وطنم را نادیده بگیرم.
تا زندهایم، زندگی کنیم
این هنرمند درباره نگاهش به مرگ بیان کرد: به مرگ فکر نمیکنم چون میدانم بالاخره دیر یا زود برای هر انسانی اتفاق میافتد. نه اینکه برایم مهم نباشد ولی دوست ندارم با
فکر کردن درباره اتفاقی که دیر یا زود رخ میدهد، زندگیام را خراب کنم. معتقدم تا وقتی زنده هستیم، باید خوب زندگی کنیم و با دیگران مهربان باشیم و درست رفتار کنیم. معتقد هستم که به هرچیزی که خداوند به ما داده است باید قانع باشیم. امکان ندارد من یک روز به خداوند فکر نکنم و یک روز بدون ذکر خداوند از خانه خارج شوم. وقتی به خانه بازمیگردم و خانه و زندگیام را میبینیم از خداوند تشکر میکنم که این نعمات را به من داده است.
دوبلاژ
چنگیز جلیلوند با اشاره به فعالیتاش در دوبلاژ گفت: من همیشه دوبله را به بازیگری ترجیح میدهم و اگر کار دوبله مثل سالهای گذشته بود و فیلمهای سینمایی خوب وجود داشت، من هرگز همین تعداد کم را هم در بازیگری تجربه نمیکردم و در همان کار دوبله باقی میماندم. درواقع دوبله مرا گرفتار خودش کرده است. این روزها دیگر در سینماهای ما فیلمهای خارجی اکران نمیشود و فقط موسساتی هستند مانند قرن بیستویکم که در این بین فعالیتهایی دارند و حتی از جیب خود ضرر میدهند ولی بهخاطر عشقی که به سینما دارند، این ضرر را به جان میخرند تا فیلمهای خارجی را به مردم ارائه دهند و آقای جعفری که مسوول این موسسه هستند، قطعا بهدلیل همین عشق و علاقه این کار را ادامه میدهند وگرنه از نظر درآمدی یا حتی محل نمایش که باید سینماها باشد، نکته مثبتی وجود ندارد. چرا مردم از سینماها که بهترین سرگرمی و تفریح در همه جهان است، قهر کردهاند؟ چون سینما آن جذابیت سابق را ندارد.
من تقریبا از نسل سوم دوبله هستم. از نسل اول که گویندههای فیلمهای ایتالیایی بودند که هم در ایران بودند و هم خارج از ایران، دیگر فکر نمیکنم کسی در قید حیات باشد. نسل دوم دوبله بیشتر از بازیگران تئاترهای آن زمان بودند که به سمت دوبله آمدند که شاید از آن نسل هم تعداد خیلی کمی زنده باشند و من از نسل سوم دوبله هستم که در همین نسل هم تعدادی از گویندهها، کار بازیگری هم انجام میدادند. وی ادامه داد:درآمد آن زمان ما از دوبله خیلی هم خوب بود؛ مثلا برای یک کار ساده در یک روز، گاهی 100تومان به ما دستمزد میدادند که در آن زمان چلوکباب پنج تومان بود و شما حساب کنید چقدر درآمد آن زمان کار دوبله خوب بود. اما این روزها اصلا اینطور نیست و دوبلورها دیگر آن درآمد سابق را ندارند و برعکس چیزی که مردم فکر میکنند که دوبلورها درآمدهای بالایی دارند، اصلا اینطور نیست. بیشتر کسانی که این روزها در کار دوبله هستند، به دلیل عشق و علاقهشان به این کار است نه درآمد آن! ضمن اینکه گاهی دستمزدها هم پرداخت نمیشود و امکانات خوبی ندارند.